مروری بر دو خطبه از امام موسی صدر درباره شخصیت حضرت زینب (س)

9 آذر 1398
شبکه ایران زنان؛  

با اولین خطبه‌ای که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در قصر یزید گفت، همه چیز روشن شد؛ تا جایی که همسر یزید خود را با پیراهنش پوشاند و از قصر بیرون رفت و اصرار و پافشاری کرد که زینب و خاندان امام حسین علیه‌السلام وارد قصر شوند. جنبش از خانه یزید آغاز شد. یزید چه کند؟ آیا می‌تواند همه را بکشد؟

محرم، همان‌قدر که ماه ندبه و اشک و ماتم و عزاست، ماه آگاهی و بصیرت و عقلانیت نیز است. باید دانست و آموخت و به کار بست؛ باید دید و شنید و فراگرفت؛ باید آگاهانه انتخاب کرد و جلو رفت و دین را باور کرد. در همین راستا، پایگاه تحلیلی- خبری مهرخانه نیز تلاش دارد در این ایام، به سراغ کتاب‌ها و نوشته‌هایی که راه‌نما و ترسیم موقعیت است، رفته و در یادداشت‌هایی به آموزه‌های زنانه عاشورا و الگوهای آن اشاره‌ای هرچند مختصر داشته باشد.

در این یادداشت نگاهی داریم به کتاب «زینب سلام‌الله‌علیها، شکوه شکیبایی» که مجموعه‌ای است از دو سخنرانی از امام موسی صدر، درباره نقش حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در واقعه عاشورا و رخدادهای پس از آن.

زینب سلام‌الله‌علیها، پاسدار عزت حسینی (خطبه اول)
«گذشت ایامی چند از واقعه کربلا، باعث فراموش کردن بزرگی مصیبت و غفلت از عبرت‌آموزی از پیامدهای آن نمی‌شود. واقعیت این است که تأثیر مصیبت پس از وقوع آن، از احساس مصیبت پیش از وقوع آن دامنه‌دارتر است. افزون بر این، معمولاً نتایج پیکار و فداکاری، پس از پایان نبرد آشکار می‌شود. …در خیمه‌ها و از اهل بیت امام حسین علیه‌السلام تنها دو مرد زنده ماندند: شخص اول علی‌بن‌الحسین، امام زین‌العابدین علیه‌السلام بود… جوان دیگری که به شکل شگفت‌انگیزی از مرگ نجات یافت، حسن مثنی، فرزند امام حسن علیه‌السلام بود… و نقش اصلی برای به سرانجام رساندن رسالت امام حسین علیه‌السلام به عهده حضرت زینب سلام‌الله‌علیها افتاد و او این وظیفه دشوار را به بهترین شکل ممکن به انجام رساند. بی‌شک او به همه مصیبت‌هایی که در روز عاشورا بر امام حسین علیه‌السلام رفت، مبتلا شد و افزون بر آن، مصیبت از دست دادن امام حسین علیه‌السلام را نیز به خود دید. اما او در ورای این مصیبت‌ها وظایفی داشت. نخستین آن‌ها پاسداری از عزت امام حسین علیه‌السلام و نمایاندن او به عنوان مظهر قدرت است، نه این‌که او را ناتوان، ترسو و ضعیف نشان دهد.

امام حسین علیه‌السلام با فداکاری‌های گوناگون یارانش و با آماده ساختن زن‌ها، خصوصاً حضرت زینب سلام‌الله‌علیها برای مواجهه با این مصیبت‌ها، زمینه را برای این مسأله فراهم کرد، تا در چهره آنان نشانی از ناتوانی و خواری پدیدار نشود و فریاد و ناله و شیون نکنند. مسائل در کربلا هرگز نبود. … پس از همه این مصیبت‌ها، باز هم همان موضع را، به روشنی نزد زنان، در همه آن شرایط و محنت‌ها می‌بینیم؛ یعنی موضع قدرت و بی‌اعتنایی به مرگ و جراحت و تشنگی و دشمن.

با عمل زینب سلام‌الله‌علیها بر سر پیکر برادر، زنان دیگر نیز تکلیف خود را دانستند
آن‌چه پس از دفن اجساد سپاه عمرسعد روی داد، برای ما بسنده است. لشکریان عمرسعد، اجساد ناپاک کشتگان خود را دفن کردند و اجساد امام حسین علیه‌السلام و خاندان و یارانش بر زمین ماندند. هنگامی که خواستند از کربلا به کوفه بروند، خاندان امام حسین علیه‌السلام و زنان و مادران و خواهران را از کنار قتلگاه و کشته‌شدگان گذراندند؛ یعنی سعی کردند که آن‌چه در نبرد بر کشته‌شدگان رفته بود، آشکار کنند. چرا این کار را کردند؟ برای این‌که خواست امام حسین علیه‌السلام را بی‌اثر کنند. امام حسین علیه‌السلام می‌خواست که در زندگی و پس از مرگش مقتدر جلوه کند، اما آنان می‌خواستند که امام حسین علیه‌السلام را پیش و پس از مرگش ناتوان نشان دهند. می‌خواستند زنان را در برابر اجساد بیاورند، تا آنان بگریند، مغموم شوند، ناله کنند و عجز و ضعفشان ظاهر شود.

این صحنه وحشتناک را تصور کنید. زنان و فرزندان را در برابر اجساد آورده‌اند، هریک از زنان، برادر، همسر یا فرزندی در میان کشته‌شدگان دارد، اما گریه نمی‌کند. آنان وظیفه داشتند که از زینب سلام‌الله‌علیها پیروی کنند. حضرت زینب سلام‌الله‌علیها بزرگ ایشان بود، پس در همه امور از او پیروی می‌کردند. پشت سرِ حضرت زینب سلام‌الله‌علیها رفتند.

حضرت زینب سلام‌الله‌علیها، در جلوِ آنان به جسد پاره‌پاره امام حسین علیه‌السلام رسید، جسدی که حتی یک عضو سالم در آن دیده نمی‌شد. با این حال، پوشیده از تیر و شمشیر و نیزه و سنگ بود، آن‌چنان‌که چیزی از آن پیدا نبود. نیازی نیست تاریخ این حوادث را روشن به ما بگوید… حسین علیه‌السلام برای زینب سلام‌الله‌علیها همه چیز است. بزرگان، پهلوانان و کوه‌ها در برابر این صحنه ناتوان‌اند، اما زینب سلام‌الله‌علیها ابداً چنین نیست… . حضرت زینب سلام‌الله‌علیها اعلام داشت که این کار به اراده و خواست خود ما بوده است، نه این‌که بر ما تحمیل شده باشد. هیچ‌کس نگفت بیایید و کشته شوید. هیچ‌کس نگفت که قیام کنید و هیچ‌کس نبود که این کار را از ما بخواهد. ما با آزادی کامل آمدیم و این موضع را اتخاذ کردیم. آن‌چه به دست آوردیم نتیجه خواست و اراده خود ماست. ما حسین را برای دین خدا قربانی کردیم و از خدا می‌خواهیم که این قربانی را از ما بپذیرد. جز این هیچ‌چیز مهم نیست…

پس از این موضعِ حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در برابر شهادت سرور کشته‌شدگان و سید شهدا، دیگر زنان، تکلیف خود را در برابر شهدای خود دانستند؛ چراکه زمان ناله و شیون و اظهار ناتوانی نبود، بلکه هنگام اظهار قدرت و صلابت بود و باید به جهانیان اعلام می‌شد که ما بدین‌جا آمدیم و می‌دانستیم چه رخ خواهد داد، با آسودگی این مقصود را اراده کردیم و به سوی آن ره سپردیم و به تکاپو افتادیم. از خداوند می‌خواهیم که آن را از ما بپذیرد و اگر نبرد فداکاری بیشتری اقتضا می‌کند، ما آماده‌ایم. بنابراین، نقش حضرت زینب سلام‌الله‌علیها این بود که رسالت امام حسین علیه‌السلام را در اظهار عزت و شرافت نبرد، تکمیل کند.

مصادیق عجز و لابه و شیون و ناله امام حسین علیه‌السلام یا زنان و خاندان ایشان که نقل می‌شود، تحریف جنبش امام علیه‌السلام است
من به مصادیق عجز و لابه و شیون و ناله امام حسین علیه‌السلام یا زنان و خاندان امام حسین علیه‌السلام که نقل می‌شود، اعتقادی ندارم. به‌هیچ‌روی به این مسائل اعتقاد ندارم. امیدوارم این مسائل مطرح نشود؛ چراکه این مسائل در حکم تحریف جنبش امام حسین علیه‌السلام و رسالت ایشان است. هرگز نشانی از نشانه‌های سستی بر امام حسین علیه‌السلام و یاران و زنانش نمودار نشد.

…حضرت زینب سلام‌الله‌علیها نقش مهم دیگری به‌عهده گرفت و آن خنثی‌کردن توطئه بنی‌امیه بود. آنان می‌خواستند امام حسین علیه‌السلام را بکشند، بی‌آنکه کسی خبردار شود. …می‌گفتند در صحرا توفان‌ها می‌آید، شن‌ها را با خود می‌برد و اجساد را می‌پوشاند، و هیچ‌کس خبردار نخواهد شد. سپس امور را برای مردم وارونه جلوه می‌دهند و می‌گویند «خوارج را کشتیم». رفتار خوارج بدترین اثر را بر مردم گذاشته بود و مردم، خوارج را وسیله هرج و مرج و ایجاد تفرقه در امت و فتنه‌انگیزی میان مردم می‌دانستند. ازاین‌رو، ممکن نبود کسی خوارج را دوست بدارد. وقتی گفته می‌شد خوارج، همه‌چیز پایان‌یافته تلقی می‌شد. این سخن وسیله تبلیغات و پنهان‌کاری و دور ساختن مناقشه از مراکز اسلامی بود.

زینب سلام‌الله‌علیها، خنثی‌گر توطئه‌های دشمنان
اما چه کسی این توطئه‌ها را خنثی کرد؟ زینب سلام‌الله‌علیها؛ زیرا او پس از نبرد، واقعه را برای مردم در محافل اسلامی بازگو کرد؛ در کوفه، در راه، در شام و در همه‌جا. او چگونه از عهده این کار برآمد؟ کوفه، امام علی علیه‌السلام را می‌شناخت، کوفه صدای امام علی علیه‌السلام را می شناخت. کوفیان آمدند تا خوارج و اسرا را تماشا کنند. ناگهان صدای بلند امام علی علیه‌السلام را شنیدند. از شهادت امام علیه‌السلام بیش از بیست سال نگذشته بود و بسیاری از مردم امام علی علیه‌السلام را می‌شناختند و همچنان روز و شب در خانه‌هاشان از او یاد می‌کردند. امام علیه‌السلام را می‌شناختند، صدای او را شنیدند و آن را به جا آوردند و دانستند که صدای علی علیه‌السلام از همین جنس است. این صدا از کجا بر می‌آمد؟

گفتند از بانویی است که می‌گویند «خارجی» است. بنا به روایت راویان مقاتل، زمانی که از او خواستند سخن بگوید، دیدند که به زبان علی علیه‌السلام سخن می‌گوید.

در این لحظه بود که دریافتند کسانی که اینان را کشته‌اند، همان فرزندانشان هستند؛ آنان را فرستاده بودند تا به دین خدا یاری برسانند. آنان رفتند و فرزند دختر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و خاندانش را کشتند. آن شهیدان با کارزار همسران و برادران و فرزندان زنان کوفه کشته شده بودند. در این هنگام، کوفیان ناله‌ها و گریه‌ها را آغاز کردند. حضرت زینب سلام‌الله‌علیها برای آنان سخن گفت؛ نفس‌ها در سینه حبس شد و سکوت همه ‌جا را فراگرفت، و سپس مردم شیون و زاری را آغاز کردند. پس از این، چنان‌که در آن خطبه معروف آمده، حضرت زینب سلام‌الله‌علیها تعبیرات تمثیلیِ سختی درباره آنان به کار برد. خلاصه آن‌که تا زینب وارد کوفه شد و یک یا دو روز در آن‌جا ماند، ماجرا برای همه کوفیان روشن شد؛ مسأله کشتن امام حسین علیه‌السلام و آن‌چه روی داده بود و چگونگی آن و جزئیات تجاوزات و همه چیز.

زینب سلام‌الله‌علیها سخن می‌گوید
… در هر شهری همان قصه تکرار می‌شود: زینب سلام‌الله‌علیها سخن می‌گوید و مردم جمع می‌شوند و از او می‌پرسند: چه اتفاقی افتاده؟ تو کیستی؟ ماجرا چگونه رخ داد؟

این کار تا سرزمین شام ادامه یافت. در شام نیز همان اتفاق افتاد. با اولین خطبه‌ای که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در قصر یزید گفت، همه چیز روشن شد؛ تا جایی که همسر یزید خود را با پیراهنش پوشاند و از قصر بیرون رفت و اصرار و پافشاری کرد که زینب و خاندان امام حسین علیه‌السلام وارد قصر شوند. جنبش از خانه یزید آغاز شد. یزید چه کند؟ آیا می‌تواند همه را بکشد؟

هر کجا که این بانو می‌رفت، مردم را تکان می‌داد و ماجرا را بر آنان آشکار می‌کرد. در اندک زمانی، همه جهان اسلام و همه امت از ماجرا آگاه شدند. پس از این بود که امت دانست که خود مسئول است و مقصر؛ و باید گناهش را جبران و از آن توبه کند. بنابراین، نخستین وظیفه حضرت زینب سلام‌الله‌علیها، پاسداری از شرافت و عزت پس از شهادت امام حسین علیه‌السلام بود، و سپس به سرانجام رساندن رسالت امام حسین علیه‌السلام و بازگویی آن تراژدی و پیکار برای محافل جهان اسلام؛ تراژدی و پیکاری که بنی‌امیه می‌کوشیدند آن را در بیابان محصور کنند.

همان‌گونه که مرد می‌تواند حسین باشد، زن مسلمان نیز می‌تواند زینب باشد!
بنابراین، پس از مصیبت امام حسین علیه‌السلام و پایان یافتن نقش او، نقش قهرمانانه حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در برابر ما قرار می‌گیرد. ازاین‌رو ما به این زن احترام می‌گذاریم و او را بزرگ می‌داریم؛ زنی که مردان و قهرمانان بزرگ نمی‌توانند مانند او عمل کنند. علاوه بر این‌ها، یک تجربه شکوهمند و تابناک و واقعه‌ای عبرت‌آموز و روشنگر در برابر ماست، که از آن درمی‌یابیم که همان‌گونه که مرد می‌تواند حسین باشد، زن مسلمان نیز می‌تواند زینب باشد.

اگر امام حسین علیه‌السلام نمونه‌ای است برای قهرمانان و کمالی است برای سرگذشت مردان، زینب سلام‌الله‌علیها نیز نمونه‌ای است برای زنان. و چنان‌که مرد مسلمان می‌تواند قهرمان و مجاهد باشد، زن مسلمان نیز می‌تواند دلاور و مجاهد باشد. آنان هر دو نیاز به ایمان و ایستادگی و احساس قرب به خدا دارند، تا نترسند و اندوه نداشته باشند: «ألا إن اولیاء الله لاخوف علیهم و لا هم یحزنون». (سوره یونس، آیه۶۲) آگاه باشید که بر دوستان خدا بیمی نیست و غمگین نمی‌شوند».

نقش حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در قیام امام حسین علیه‌السلام (خطبه دوم)
«…شهرها و مسیری که این کاروان از آن گذشت، چندان روشن نیست و در تاریخ ثبت نشده است. زیرا می‌کوشیدند تا کاروان اسرا را و سرهای پاک را بنا به علل سیاسی و محافظه‌کاری و ترس از شورش‌ها و مشکلات احتمالی راه، از راهی غیرمتعارف بگذرانند. ازاین‌رو، از شهرهای بزرگ می‌گذشتند. …بی‌شک، مانند هر جنگ دیگری، عبور اسرا از این شهرها، برای خلیفه پیروزی به‌شمار می‌رفت؛ سرهای بریده، اسرا، سپاه پیروز. این همه نظرها را جلب می‌کرد.

…شکی نیست که این مسائل در همه شهرها رخ داده است، زیرا برای فهم این مسأله ضرورتی ندارد که ماجرا در مقاتل آمده باشد، بلکه از روحیه مردم و اوضاع عمومی می‌توان آن را دریافت. بی‌شک، به هر شهری که پا می‌گذاشتند، حکام خلیفه برای پیروزی جشن می‌گرفتند و شادی می‌کردند. کاروان با مردم مواجه می‌شد. به‌طور طبیعی مردم بنابر روحیه کنجکاوشان می‌خواستند بپرسند و بفهمند که ماجرا چیست؟ اینان کیستند؟ چرا این سرها بریده شده؟ چرا اسرا را آورده‌اند؟ آیا اینان خوارج‌اند؟

ما اسرا، اهل بیت محمدیم!
در سرزمین‌های اسلامی، در آن وقت، بودند کسانی که آنان را بشناسند، و به سرعت متوجه شوند. در غیر این صورت، بی‌شک، طفلی، کوچکی، بزرگی، پیرمردی پیدا می‌شد که به اسرا نزدیک شود و بپرسد: شما کیستید؟ شما از کدام اسرایید؟ این عبارات در بسیاری از مقاتل آمده است: شما از کدام اسرا هستید؟ شما از زنگیان هستید؟ یا از دیلم؟ یا از تاتارها هستید؟ یا از سرزمین کفر؟

بی‌شک اهل‌بیت، از مرد و از زن و از کوچک و بزرگ، می‌دانستند که چگونه به این پرسش پاسخ دهند. می‌گفتند: ما اسرا، اهل‌بیت محمدیم.

چگونه ممکن است؟ اسرا از اهل‌بیت محمد؟ مگر می‌شود اهل‌بیت محمد اسیر باشند؟ در این هنگام، اسرا ماجرا را شرح می‌دادند. این قصه در شنوندگان بازتاب داشت، پس توجه می‌کردند و بیشتر گوش می‌سپردند. در این‌جا بود که نقش خطابه و سخنرانی به میان می‌آمد؛ یا علی‌بن‌الحسین علیه‌السلام سخن می‌گفت یا زینب سلام‌الله‌علیها و یا ام‌کلثوم سلام‌الله‌علیها. یکی از آنان سخن می‌گفت و به مردم می‌گفت که چه گذشت. از این‌جاست که در مقاتل ده‌ها خطبه و سخنرانی ثبت و ضبط شده است. این خطبه‌ها کجا ایراد شده‌اند؟ در کوفه و شام که روشن است، اما در دیگر شهرها روشن نیست؛ یا به علت نبود راوی یا به این سبب که مقتل‌نویسان ذکر نکرده‌اند که هر خطبه‌ای کجا گفته شده است.

خلاصه این‌که این کاروان از کوفه خارج شده، به سرزمین شام رسیده، و از شهرهای بزرگ گذشته است و در راه، در هر شهری، استقبال انجام می‌شد و پرسش و پاسخ و توجه می‌شد، و ایراد خطبه و پی‌بردن به ماجرا و پشیمانی و گریه و حرکت‌های شورش‌گونه و جز این‌ها صورت می‌گرفت. طبیعتاً این مسائل در هر مرحله‌ای از این سفر وجود داشته است.

این مسأله به خوبی روشن می‌کند که نقش زنان اهل بیت علیهم‌السلام، یعنی حضرت زینب سلام‌الله‌علیها و خواهرانش و کاری که صورت دادند، چه بوده است. …زینبِ مصیب‌زده، همه‌جا، بی‌احساس مصیبت و بی‌آن‌که در او خستگی و سختی راه نمایان باشد و بی‌آنکه اثری از اسارت در او دیده شود و بی‌ترس از سپاهیان مراقب و حتی بی‌هراس از حکام و بزرگ و کوچک آنان، می‌ایستد و سخن می‌گوید. حضرت زینب سلام‌الله‌علیها را در هر خطبه، چنان بی‌اعتنا به همه مسائل روحی و جسمی می‌بینیم که گویی در خانه نشسته است و به هر خطبه‌ای که ادا می‌کند، می‌اندیشد و آن را بررسی می‌کند.

این سفر بیست، سی و یا چهل روز در صحرا و سوار بر شتر طول کشیده است. سفری بدین شکل جسم را خسته می‌کند و از توان آدمی می‌کاهد. در هیچ‌کدام از این خطبه‌ها حرفی از گریه و زاری و شیون نیست، و هرگز سخنی خارج از اعتدال ملاحظه نمی‌شود. هر خطبه‌ای، با منطق و آرامش تمام با حمد خداوند و شکر و ثنای او و حمد و مدح پیامبر و صلوات بر او و اهل‌بیتش آغاز می‌شود. سپس حضرت در هر خطبه داستان را مختصر، ولی مؤثر، شرح می‌دهد، و مردم را برمی‌انگیزد و آنان را به توبه و تأثر وامی‌دارد. اما در مجلس یزید، حضرت زینب سلام‌الله‌علیها سخن را به اوج می‌رساند.

زینب سلام‌الله‌علیها در اعلی علیین با شخصی در اسفل سافلین سخن می‌گوید
چنان‌که شنیده‌اید، در مجلس یزید، در برابر پادشاه طغیان‌گر پیروز و مغرور می‌ایستد و بی‌توجه به او، سخنانش را می‌گوید. درباره ورود حضرت زینب سلام‌الله‌علیها به مجلس یزید، تعبیر خاصی وجود دارد. می‌گویند حضرت زینب سلام‌الله‌علیها درحالی‌که کم‌ارزش‌ترین لباس خود را بر تن داشت، پا به مجلس یزید نهاد. این تعبیر به خوبی وضعیت روحی و جسمی حضرت زینب سلام‌الله‌علیها را روشن می‌کند، که افزون بر همه مصیبت‌ها، لباس ژنده نیز مشکل دیگری بود.

امروزه، هنگامی که آدمی با کسی یا با دشمنی یا با مردم روبه‌رو می‌شود و لباسی مرتب بر تن ندارد، احساس حقارت، کوچکی و یا ضعف می‌کند. همه موجبات ضعف برای زینب سلام‌الله‌علیها و همه اسباب قوت برای یزید فراهم بود؛ اسباب مادی. جز یک مورد که سبب اصلی توان و قوت زینب سلام‌الله‌علیها و ضعف یزید بود، و آن، ایمان زینب سلام‌الله‌علیها به خدا و بی‌ایمانی یزید به خدا بود. زینب سلام‌الله‌علیها حس می‌کرد که متعهد و در حال جهاد است و از راه خدا دفاع و به تکلیف خود عمل می‌کند، ولی یزید درست برخلاف او بود.

ازاین‌رو و با همه آن موجبات و شرایط، هنگامی که سخنان زینب سلام‌الله‌علیها و یزید را مقایسه می‌کنیم، زینب سلام‌الله‌علیها را در اعلی علیین می‌بینیم که با شخصی در اسفل سافلین سخن می‌گوید؛ با ادب و قدرت و قاطعیت هر چه تمام‌تر. در خطبه حضرت زینب سلام‌الله‌علیها پاره‌هایی هست که به راستی آدمی را شگفت‌زده می‌کند و انسان در برابر این توان و قدرت چاره‌ای ندارد، جز این‌که سر احترام و تعظیم و تکریم فرود آورد.

پس از حمد و صلوات و ذکر آیات قرآن و تبیین دیدگاه، حضرت زینب سلام‌الله‌علیها چگونگی واقعه و فلسفه آن را توضیح می‌دهد. این‌که چگونه خداوند می‌پذیرد که حسین علیه‌السلام کشته شود و یزید پیروز. او توضیح می‌دهد و به یک آیه استدلال می‌کند: «ولایحسبن الذین کفروا انما نملی لهم خیرا لأنفسهم انما نملی لهم لیزدادوا اثما و لهم عذاب مهین» (آل عمران/ ۱۷۸) می‌فرماید که پیروزیِ تو زودگذر است، تو پیروز شدی تا مردم تو را بشناسند. خداوند به تو ثروت داد و فرصت، تا آن‌چه در دل داری روشن شود، تا تو را عذری نباشد و حجت نیز بر مردم تمام باشد و کسی نیز درباره عذاب تو و رسوایی‌ات در دنیا و آخرت حرفی نداشته باشد.

او موضوع را با این کلمات تبیین و سخنانی شگفت بر زبان جاری می‌کند. در خطبه، این جمله شگفت را می‌گوید: «ولئن جرّت علیَّ الدواهی مخاطبتک» یعنی سخن گفتن من با تو برای من مسأله‌ای طبیعی نیست. اما فجایع و مصیبت‌های بزرگ وادارم کرده است که با تو سخن بگویم. مصیبت‌ها وادارم کرد تا در برابر تو قرار بگیرم و با تو سخن بگویم. با این همه، این مسأله مانع احساس درونی من نمی‌شود: با این حال با تو سخن می‌گویم، اما تو را شایسته خطاب نمی‌دانم. از این بیشتر، تو حتی شایسته توبیخ و سرزنش هم نیستی. انسان کسی را نکوهش می‌کند که شایستگی نکوهش داشته باشد، اما تو شایسته سرزنش هم نیستی. آیا از تو امید خیری می‌رود؟ تو کسی هستی که این کار را کردی. این طبیعت توست. تو فرزند هند هستی، کسی که گوشتش با خونِ شهدا پروار شد و دهانش جگرِ اولیا را جَوید.

پس با وجود همه عوامل، زینب سلام‌الله‌علیها را در برابر یزید بزرگ و سربلند می‌بینیم.

* امام موسی صدر، زینب سلام‌الله‌علیها؛ شکوه شکیبایی، ترجمه مهدی فرخیان؛ مؤسسه نشر شهر، ۱۳۸۷.

منبع: مهرخانه