خطبه فدکیه حضرت زهرا (سلام الله علیها) در مسجد

26 دی 1398
شبکه ایران زنان؛  

خطبه فدکیه حضرت زهرا (سلام الله علیها)در مسجد

روى انّه لمّا أجمع أبوبکر و عمر علی منع فاطمه علیهاالسلام فدکاً و بلغها ذلک،لاثت خمارها علی رأسها، و اشتملت بجلبابها، و أقبلت فی لمّه من حفدتها و نساء قومها، تطأ ذیولها، ما تخرم مشیتها مشیه رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله،حتّى دخلت علی أبی‏بکر، و هو فی حشد من المهاجرین و الانصار و غیر هم، فنیطت دونها ملاءه فجلست، ثم أنّت أنّه أجهش القوم لها بالبکاء، فارتجّ المجلس، ثم أمهلت هنیئه.
حتّى اذا سکن نشیج القوم و هدأت فورتهم، افتتحت الکلام بحمداللَّه و الثناء علیه و الصلاه علی رسوله، فعاد القوم فی بکائهم، فلمّا أمسکوا عادت فی کلامها فقالت علیهاالسلام:
اَلْحَمْدُلِلَّهِ عَلی ما اَنْعَمَ، وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلی ما اَلْهَمَ، وَ الثَّناءُ بِما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ اِبْتَدَاَها، وَ سُبُوغِ الاءٍ اَسْداها، وَ تَمامِ مِنَنٍ اَوْلاها، جَمَّ عَنِ الْاِحْصاءِ عَدَدُها، وَ نَأى عَنِ الْجَزاءِ اَمَدُها، وَ تَفاوَتَ عَنِ الْاِدْراکِ اَبَدُها، وَ نَدَبَهُمْ لاِسْتِزادَتِها بِالشُّکْرِ لاِتِّصالِها، وَ اسْتَحْمَدَ اِلَى الْخَلائِقِ بِاِجْزالِها، وَ ثَنی بِالنَّدْبِ اِلى اَمْثالِها.
خطبه آن حضرت بعد از غصب فدک
روایت شده: هنگامى که ابوبکر و عمر تصمیم گرفتند فدک را از حضرت فاطمه علیهاالسلام بگیرند و این خبر به ایشان رسید، لباس بتن کرده و چادر بر سر نهاد، و با گروهى از زنان فامیل و خدمتکاران خود بسوى مسجد روانه شد، در حالیکه چادرش به زمین کشیده مى‏شد، و راه رفتن او همانند راه رفتن پیامبر خدا بود، بر ابوبکر که در میان عده‏اى از مهاجرین و انصار و غیر آنان نشسته بود وارد شد، در این هنگام بین او و دیگران پرده‏اى آویختند، آنگاه ناله‏اى جانسوز از دل برآورد که همه مردم بگریه افتادند و مجلس و مسجد بسختى به جنبش درآمد.
سپس لحظه‏اى سکوت کرد تا همهمه مردم خاموش و گریه آنان ساکت شد و جوش و خروش ایشان آرام یافت، آنگاه کلامش را با حمد و ثناى الهى آغاز فرمود و درود بر رسول خدا فرستاد، در اینجا دوباره صداى گریه مردم برخاست، وقتى سکوت برقرار شد، کلام خویش را دنبال کرد و فرمود:
حمد و سپاس خداى را برآنچه ارزانى داشت، و شکر او را در آنچه الهام فرمود، و ثنا و شکر بر او بر آنچه پیش فرستاد، از نعمتهاى فراوانى که خلق فرمود و عطایاى گسترده‏اى که اعطا کرد، و منّتهاى بى‏شمارى که ارزانى داشت، که شمارش از شمردن آنها عاجز، و نهایت آن از پاداش فراتر، و دامنه آن تا ابد از ادراک دورتر است، و مردمان را فراخواند، تا با شکرگذارى آنها نعمتها را زیاده گرداند، و با گستردگى آنها مردم را به سپاسگزارى خود متوجّه ساخت، و با دعوت نمودن به این نعمتها آنها را دو چندان کرد.
وَ اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، کَلِمَهٌ جَعَلَ الْاِخْلاصَ تَأْویلَها، وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ اَنارَ فِی التَّفَکُّرِ مَعْقُولَها، الْمُمْتَنِعُ عَنِ الْاَبْصارِ رُؤْیَتُهُ، وَ مِنَ الْاَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الْاَوْهامِ کَیْفِیَّتُهُ.
اِبْتَدَعَ الْاَشْیاءَ لا مِنْ شَىْ‏ءٍ کانَ قَبْلَها، وَ اَنْشَاَها بِلاَاحْتِذاءِ اَمْثِلَهٍ اِمْتَثَلَها، کَوَّنَها بِقُدْرَتِهِ وَ ذَرَأَها بِمَشِیَّتِهِ، مِنْ غَیْرِ حاجَهٍ مِنْهُ اِلى تَکْوینِها، وَ لا فائِدَهٍ لَهُ فی تَصْویرِها، اِلاَّ تَثْبیتاً لِحِکْمَتِهِ وَ تَنْبیهاً عَلی طاعَتِهِ، وَ اِظْهاراً لِقُدْرَتِهِ وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ، وَ اِعْزازاً لِدَعْوَتِهِ، ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلی طاعَتِهِ، وَ وَضَعَ الْعِقابَ عَلی مَعْصِیَتِهِ، ذِیادَهً لِعِبادِهِ مِنْ نِقْمَتِهِ وَ حِیاشَهً لَهُمْ اِلى جَنَّتِهِ.
وَ اَشْهَدُ اَنَّ اَبی‏مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، اِخْتارَهُ قَبْلَ اَنْ اَرْسَلَهُ، وَ سَمَّاهُ قَبْلَ اَنْ اِجْتَباهُ، وَ اصْطَفاهُ قَبْلَ اَنْ اِبْتَعَثَهُ، اِذ الْخَلائِقُ بِالْغَیْبِ مَکْنُونَهٌ، وَ بِسَتْرِ الْاَهاویلِ مَصُونَهٌ، وَ بِنِهایَهِ الْعَدَمِ مَقْرُونَهٌ، عِلْماً مِنَ اللَّهِ تَعالی بِمائِلِ الْاُمُورِ، وَ اِحاطَهً بِحَوادِثِ الدُّهُورِ، وَ مَعْرِفَهً بِمَواقِعِ الْاُمُورِ.
و گواهى مى‏دهم که معبودى جز خداوند نیست و شریکى ندارد، که این امر بزرگى است که اخلاص را تأویل آن و قلوب را متضمّن وصل آن ساخت، و در پیشگاه تفکر و اندیشه شناخت آن را آسان نمود، خداوندى که چشم‏ها از دیدنش بازمانده، و زبانها از وصفش ناتوان، و اوهام و خیالات از درک او عاجز مى‏باشند.
موجودات را خلق فرمود بدون آنکه از ماده‏اى موجود شوند، و آنها را پدید آورد بدون آنکه از قالبى تبعیّت کنند، آنها را به قدرت خویش ایجاد و به مشیّتش پدید آورد، بى‏آنکه در ساختن آنها نیازى داشته و در تصویرگرى آنها فائده‏اى برایش وجود داشته باشد، جز تثبیت حکمتش و آگاهى بر طاعتش، واظهار قدرت خود،و شناسائى راه عبودیت و گرامى داشت دعوتش، آنگاه بر طاعتش پاداش و بر معصیتش عقاب مقرر داشت، تا بندگانش را از نقمتش بازدارد و آنان را بسوى بهشتش رهنمون گردد.
و گواهى مى‏دهم که پدرم محمّد بنده و فرستاده اوست، که قبل از فرستاده شدن او را انتخاب، و قبل از برگزیدن نام پیامبرى بر او نهاد، و قبل از مبعوث شدن او را برانگیخت، آن هنگام که مخلوقات در حجاب غیبت بوده، و در نهایت تاریکى‏ها بسر برده، و در سر حد عدم و نیستى قرار داشتند، او را برانگیخت بخاطر علمش به عواقب کارها، و احاطه‏اش به حوادث زمان، و شناسائى کاملش به وقوع مقدّرات.
اِبْتَعَثَهُ اللَّهُ اِتْماماً لِاَمْرِهِ، وَ عَزیمَهً عَلى اِمْضاءِ حُکْمِهِ، وَ اِنْفاذاً لِمَقادیرِ رَحْمَتِهِ، فَرَأَى الْاُمَمَ فِرَقاً فی اَدْیانِها، عُکَّفاً عَلی نیرانِها، عابِدَهً لِاَوْثانِها، مُنْکِرَهً لِلَّهِ مَعَ عِرْفانِها.
فَاَنارَ اللَّهُ بِاَبی‏مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ و الِهِ ظُلَمَها، وَ کَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَها، وَ جَلى عَنِ الْاَبْصارِ غُمَمَها، وَ قامَ فِی النَّاسِ بِالْهِدایَهِ، فَاَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوایَهِ، وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعِمایَهِ، وَ هَداهُمْ اِلَى الدّینِ الْقَویمِ، وَ دَعاهُمْ اِلَى الطَّریقِ الْمُسْتَقیمِ.
ثُمَّ قَبَضَهُ اللَّهُ اِلَیْهِ قَبْضَ رَأْفَهٍ وَ اخْتِیارٍ، وَ رَغْبَهٍ وَ ایثارٍ، فَمُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ و الِهِ مِنْ تَعَبِ هذِهِ الدَّارِ فی راحَهٍ، قَدْ حُفَّ بِالْمَلائِکَهِ الْاَبْرارِ وَ رِضْوانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ، وَ مُجاوَرَهِ الْمَلِکِ الْجَبَّارِ، صَلَّى اللَّهُ عَلی أَبی نَبِیِّهِ وَ اَمینِهِ وَ خِیَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ صَفِیِّهِ، وَ السَّلامُ عَلَیْهِ وَ رَحْمَهُاللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ.
ثم التفت الى اهل المجلس و قالت:
اَنْتُمْ عِبادَ اللَّهِ نُصُبُ اَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ، وَ حَمَلَهُ دینِهِ وَ وَحْیِهِ، وَ اُمَناءُ اللَّهِ عَلى اَنْفُسِکُمْ، وَ بُلَغاؤُهُ اِلَى الْاُمَمِ، زَعیمُ حَقٍّ لَهُ
او را برانگیخت تا امرش را کامل و حکم قطعى‏اش را امضا و مقدّراتش را اجرا نماید، و آن حضرت امّتها را دید که در آئینهاى مختلفى قرار داشته، و در پیشگاه آتشهاى افروخته معتکف و بت‏هاى تراشیده شده را پرستنده، و خداوندى که شناخت آن در فطرتشان قرار دارد را منکرند.
پس خداى بزرگ بوسیله پدرم محمد صلى اللَّه علیه و آله تاریکى‏هاى آن را روشن، و مشکلات قلبها را برطرف، و موانع رؤیت دیده‏ها را از میان برداشت، و با هدایت در میان مردم قیام کرده و آنان را از گمراهى رهانید، و بینایشان کرده،و ایشان را به دین استوار و محکم رهنمون شده، و به راه راست دعوت نمود.
تا هنگامى که خداوند او را بسوى خود فراخواند، فراخواندنى از روى مهربانى و آزادى و رغبت و میل، پس آن حضرت از رنج این دنیا در آسایش بوده، و فرشتگان نیکوکار در گرداگرد او قرار داشته، و خشنودى پروردگار آمرزنده او را فراگرفته، و در جوار رحمت او قرار دارد، پس درود خدا بر پدرم، پیامبر و امینش و بهترین خلق و برگزیده‏اش باد، و سلام و رحمت و برکات الهى براو باد.
آنگاه حضرت فاطمه علیهاالسلام رو به مردم کرده و فرمود:
شما اى بندگان خدا پرچمداران امر و نهى او، و حاملان دین و وحى او، و امینهاى خدا بر یکدیگر، و مبلّغان او بسوى امّتهایید، زمامدار حق در میان
فیکُمْ، وَ عَهْدٍ قَدَّمَهُ اِلَیْکُمْ، وَ بَقِیَّهٍ اِسْتَخْلَفَها عَلَیْکُمْ: کِتابُ اللَّهِ النَّاطِقُ وَ الْقُرْانُ الصَّادِقُ، و النُّورُ السَّاطِعُ وَ الضِّیاءُ اللاَّمِعُ، بَیِّنَهً بَصائِرُهُ، مُنْکَشِفَهً سَرائِرُهُ، مُنْجَلِیَهً ظَواهِرُهُ، مُغْتَبِطَهً بِهِ اَشْیاعُهُ، قائِداً اِلَى الرِّضْوانِ اِتِّباعُهُ، مُؤَدٍّ اِلَى النَّجاهِ اسْتِماعُهُ.
بِهِ تُنالُ حُجَجُ اللَّهِ الْمُنَوَّرَهُ، وَ عَزائِمُهُ الْمُفَسَّرَهُ، وَ مَحارِمُهُ الْمُحَذَّرَهُ، وَ بَیِّناتُهُ الْجالِیَهُ، وَ بَراهینُهُ الْکافِیَهُ، وَ فَضائِلُهُ الْمَنْدُوبَهُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَهُ، وَ شَرائِعُهُ الْمَکْتُوبَهُ.
فَجَعَلَ اللَّهُ الْایمانَ تَطْهیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، وَ الصَّلاهَ تَنْزیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ، وَ الزَّکاهَ تَزْکِیَهً لِلنَّفْسِ وَ نِماءً فِی الرِّزْقِ، وَ الصِّیامَ تَثْبیتاً لِلْاِخْلاصِ، وَ الْحَجَّ تَشْییداً لِلدّینِ، وَ الْعَدْلَ تَنْسیقاً لِلْقُلُوبِ، وَ طاعَتَنا نِظاماً لِلْمِلَّهِ، وَ اِما مَتَنا اَماناً لِلْفُرْقَهِ، وَ الْجِهادَ عِزّاً لِلْاِسْلامِ، وَ الصَّبْرَ مَعُونَهً عَلَی اسْتیجابِ الْاَجْرِ.
وَ الْاَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلِحَهً لِلْعامَّهِ، وَ بِرَّ الْوالِدَیْنِ وِقایَهً مِنَ السَّخَطِ، وَ صِلَهَ الْاَرْحامِ مَنْساءً فِی الْعُمْرِ وَ مَنْماهً لِلْعَدَدِ، وَ الْقِصاصَ حِقْناً لِلدِّماءِ، وَ الْوَفاءَ بِالنَّذْرِ تَعْریضاً لِلْمَغْفِرَهِ، وَ تَوْفِیَهَ الْمَکائیلِ وَ الْمَوازینِ تَغْییراً لِلْبَخْسِ.
شما بوده، و پیمانى است که از پیشاپیش بسوى تو فرستاده، و باقیمانده‏اى است که براى شما باقى گذارده، و آن کتاب گویاى الهى و قرآن راستگو و نور فروزان و شعاع درخشان است، که بیان و حجّتهاى آن روشن، اسرار باطنى آن آشکار، ظواهر آن جلوه‏گر مى‏باشد، پیروان آن مورد غبطه جهانیان بوده، و تبعیّت از او خشنودى الهى را باعث مى‏گردد، و شنیدن آن راه نجات است. بوسیله آن مى‏توان به حجّتهاى نورانى الهى، و واجباتى که تفسیر شده، و محرّماتى که از ارتکاب آن منع گردیده، و نیز به گواهیهاى جلوه‏گرش و برهانهاى کافیش و فضائل پسندیده‏اش، و رخصتهاى بخشیده شده‏اش و قوانین واجبش دست یافت.
پس خداى بزرگ ایمان را براى پاک کردن شما از شرک، و نماز را براى پاک نمودن شما از تکبّر، و زکات را براى تزکیه نفس و افزایش روزى، و روزه را براى تثبیت اخلاص، و حج را براى استحکام دین، و عدالت‏ورزى را براى التیام قلبها، و اطاعت ما خاندان را براى نظم یافتن ملتها، و امامتمان را براى رهایى از تفرقه، و جهاد را براى عزت اسلام، و صبر را براى کمک در بدست آوردن پاداش قرار داد.
وَ النَّهْىَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزیهاً عَنِ الرِّجْسِ، وَ اجْتِنابَ الْقَذْفِ حِجاباً عَنِ اللَّعْنَهِ، وَ تَرْکَ السِّرْقَهِ ایجاباً لِلْعِصْمَهِ، وَ حَرَّمَ اللَّهُ الشِّرْکَ اِخْلاصاً لَهُ بِالرُّبوُبِیَّهِ.
فَاتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ، وَ لا تَمُوتُنَّ اِلاَّ وَ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ، وَ اَطیعُوا اللَّهَ فیما اَمَرَکُمْ بِهِ وَ نَهاکُمْ عَنْهُ، فَاِنَّهُ اِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ.
ثم قالت:
اَیُّهَا النَّاسُ! اِعْلَمُوا اَنّی فاطِمَهُ وَ اَبی‏مُحَمَّدٌ، اَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً، وَ لا اَقُولُ ما اَقُولُ غَلَطاً، وَ لا اَفْعَلُ ما اَفْعَلُ شَطَطاً، لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُوفٌ رَحیمٌ.
فَاِنْ تَعْزُوهُ وَتَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ اَبی دُونَ نِسائِکُمْ،وَ اَخَا ابْنِ عَمّی دُونَ رِجالِکُمْ، وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِىُّ اِلَیْهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ.
فَبَلَّغَ الرِّسالَهَ صادِعاً بِالنَّذارَهِ، مائِلاً عَنْ مَدْرَجَهِ الْمُشْرِکینَ، ضارِباً ثَبَجَهُمْ، اخِذاً بِاَکْظامِهِمْ، داعِیاً اِلى سَبیلِ رَبِّهِ بِالْحِکْمَهِ و الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ، یَجُفُّ الْاَصْنامَ وَ یَنْکُثُ الْهامَّ، حَتَّى انْهَزَمَ الْجَمْعُ وَ وَ لَّوُا الدُّبُرَ.
و امر به معروف را براى مصلحت جامعه، و نیکى به پدر و مادر را براى رهایى از غضب الهى، و صله ارحام را براى طولانى شدن عمر و افزایش جمعیت، و قصاص را وسیله حفظ خونها، و وفاى به نذر را براى در معرض مغفرت الهى قرار گرفتن، و دقت در کیل و وزن را براى رفع کم‏فروشى مقرر فرمود.
و نهى از شرابخوارى را براى پاکیزگى از زشتى، و حرمت نسبت ناروا دادن را براى عدم دورى از رحمت الهى، و ترک دزدى را براى پاکدامنى قرار داد، و شرک را حرام کرد تا در یگانه‏پرستى خالص شوند.
پس آنگونه که شایسته است از خدا بترسید، و از دنیا نروید جز آنکه مسلمان باشید، و خدا را در آنچه بدان امر کرده و از آن بازداشته اطاعت نمائید، همانا که فقط دانشمندان از خاک مى‏ترسند. آنگاه فرمود:
اى مردم! بدانید که من فاطمه و پدرم محمد است، آنچه ابتدا گویم در پایان نیز مى‏گویم، گفتارم غلط نبوده و ظلمى در آن نیست، پیامبرى از میان شما برانگیخته شد که رنجهاى شما بر او گران آمده و دلسوز بر شما است، و بر مؤمنان مهربان و عطوف است.
پس اگر او را بشناسید مى‏دانید که او در میان زنانتان پدر من بوده، و در میان مردانتان برادر پسر عموى من است، چه نیکو بزرگوارى است آنکه من این نسبت را به او دارم.
رسالت خود را با انذار انجام داد، از پرتگاه مشرکان کناره‏گیرى کرده، شمشیر بر فرقشان نواخت، گلویشان را گرفته و با حکمت و پند و اندرز نیکو بسوى پروردگارشان دعوت نمود، بتها را نابود ساخته، و سر کینه‏توزان را مى‏شکند، تا جمعشان منهزم شده و از میدان گریختند.
حَتَّى تَفَرََّى اللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ، وَ اَسْفَرَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، و نَطَقَ زَعیمُ‏الدّینِ، وَ خَرَسَتْ شَقاشِقُ الشَّیاطینِ، وَ طاحَ وَ شیظُ النِّفاقِ، وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْکُفْرِ وَ الشَّقاقِ، وَ فُهْتُمْ بِکَلِمَهِ الْاِخْلاصِ فی نَفَرٍ مِنَ الْبیضِ الْخِماصِ.
وَ کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ، مُذْقَهَ الشَّارِبِ، وَ نُهْزَهَ الطَّامِعِ، وَ قُبْسَهَ الْعِجْلانِ، وَ مَوْطِی‏ءَ الْاَقْدامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرْقَ، وَ تَقْتاتُونَ الْقِدَّ، اَذِلَّهً خاسِئینَ، تَخافُونَ اَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِکُمْ، فَاَنْقَذَکُمُ اللَّهُ تَبارَکَ وَ تَعالی بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ بَعْدَ اللَّتَیَّا وَ الَّتی، وَ بَعْدَ اَنْ مُنِیَ بِبُهَمِ الرِّجالِ، وَ ذُؤْبانِ الْعَرَبِ، وَ مَرَدَهِ اَهْلِ الْکِتابِ.
کُلَّما اَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ اَطْفَأَهَا اللَّهُ، اَوْ نَجَمَ قَرْنُ الشَّیْطانِ، اَوْ فَغَرَتْ فاغِرَهٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ، قَذَفَ اَخاهُ فی لَهَواتِها، فَلا یَنْکَفِی‏ءُ حَتَّى یَطَأَ جِناحَها بِأَخْمَصِهِ، وَ یَخْمِدَ لَهَبَها بِسَیْفِهِ، مَکْدُوداً فی ذاتِ اللَّهِ، مُجْتَهِداً فی اَمْرِ اللَّهِ، قَریباً مِنْ رَسُولِ‏اللَّهِ، سَیِّداً فی اَوْلِیاءِ اللَّهِ، مُشَمِّراً ناصِحاً مُجِدّاً کادِحاً، لا تَأْخُذُهُ فِی اللَّهِ لَوْمَهَ لائِمٍ.
وَ اَنْتُمَ فی رَفاهِیَّهٍ مِنَ الْعَیْشِ، و ادِعُونَ فاکِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوائِرَ، وَ تَتَوَکَّفُونَ الْاَخْبارَ، وَ تَنْکُصُونَ عِنْدَ النِّزالِ، وَ تَفِرُّونَ مِنَ الْقِتالِ.
تا آنگاه که صبح روشن از پرده شب برآمد، و حق نقاب از چهره برکشید، زمامدار دین به سخن درآمد، و فریاد شیطانها خاموش گردید، خار نفاق از سر راه برداشته شد، و گره‏هاى کفر و تفرقه از هم گشوده گردید، و دهانهاى شما به کلمه اخلاص باز شد، در میان گروهى که سپیدرو و شکم به پشت چسبیده بودند.
و شما بر کناره پرتگاهى از آتش قرار داشته، و مانند جرعه‏اى آب بوده و در معرض طمع طمّاعان قرار داشتید، همچون آتش‏زنه‏اى بودید که بلافاصله خاموش مى‏گردید، لگدکوب روندگان بودید، از آبى مى‏نوشیدید که شتران آن را آلوده کرده بودند، و از پوست درختان به عنوان غذا استفاده مى‏کردید، خوار و مطرود بودید، مى‏ترسیدند که مردمانى که در اطراف شما بودند شما را بربایند، تا خداى تعالى بعد از چنین حالاتى شما را بدست آن حضرت نجات داد، بعد از آنکه از دست قدرتمندان و گرگهاى عرب و سرکشان اهل کتاب ناراحتیها کشیدید.
هرگاه آتش جنگ برافروختند خداوند خاموشش نموده، یا هر هنگام که شیطان سر برآورد یا اژدهائى از مشرکین دهان بازکرد، پیامبر برادرش را در کام آن افکند، و او تا زمانى که سرآنان را به زمین نمى‏کوفت و آتش آنها را به آب شمشیرش خاموش نمى‏کرد، باز نمى‏گشت، فرسوده از تلاش در راه خدا، کوشیده در امر او، نزدیک به پیامبر خدا، سرورى از اولیاء الهى، دامن به کمر بسته، نصیحت‏گر، تلاشگر، و کوشش‏کننده بود، و در راه خدا از ملامت ملامت‏کننده نمى‏هراسید. و این در هنگامه‏اى بود که شما در آسایش زندگى مى‏کردید، در مهد امن متنعّم بودید، و در انتظار بسر مى‏بردید تا ناراحتى‏ها ما را در بر گیرد، و گوش به زنگ اخبار بودید، و هنگام کارزار عقبگرد مى‏کردید، و به هنگام نبرد فرار مى‏نمودید.
فَلَمَّا اِختارَ اللَّهُ لِنَبِیِّهِ دارَ اَنْبِیائِهِ وَ مَأْوى اَصْفِیائِهِ، ظَهَرَ فیکُمْ حَسْکَهُ النِّفاقِ، وَ سَمَلَ جِلْبابُ الدّینِ، وَ نَطَقَ کاظِمُ الْغاوینَ، وَ نَبَغَ خامِلُ الْاَقَلّینَ، وَ هَدَرَ فَنیقُ الْمُبْطِلینَ، فَخَطَرَ فی عَرَصاتِکُمْ، وَ اَطْلَعَ الشَّیْطانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ، هاتِفاً بِکُمْ، فَأَلْفاکُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجیبینَ، وَ لِلْغِرَّهِ فیهِ مُلاحِظینَ، ثُمَّ اسْتَنْهَضَکُمْ فَوَجَدَکُمْ خِفافاً، وَ اَحْمَشَکُمْ فَاَلْفاکُمْ غِضاباً، فَوَسَمْتُمْ غَیْرَ اِبِلِکُمْ، وَ وَرَدْتُمْ غَیْرَ مَشْرَبِکُمْ.
هذا، وَ الْعَهْدُ قَریبٌ، وَالْکَلْمُ رَحیبٌ، وَ الْجُرْحُ لَمَّا یَنْدَمِلُ، وَ الرَّسُولُ لَمَّا یُقْبَرُ، اِبْتِداراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَهِ، اَلا فِی الْفِتْنَهِ سَقَطُوا، وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَهٌ بِالْکافِرینَ.
فَهَیْهاتَ مِنْکُمْ، وَ کَیْفَ بِکُمْ، وَ اَنَّى تُؤْفَکُونَ، وَ کِتابُ اللَّهِ بَیْنَ اَظْهُرِکُمْ، اُمُورُهُ ظاهِرَهٌ، وَ اَحْکامُهُ زاهِرَهٌ، وَ اَعْلامُهُ باهِرَهٌ، و زَواجِرُهُ لائِحَهٌ، وَ اَوامِرُهُ واضِحَهٌ، وَ قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ، أَرَغْبَهً عَنْهُ تُریدُونَ؟ اَمْ بِغَیْرِهِ تَحْکُمُونَ؟ بِئْسَ لِلظَّالمینَ بَدَلاً، وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْاِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ، وَ هُوَ فِی الْاخِرَهِ مِنَ الْخاسِرینِ.
و آنگاه که خداوند براى پیامبرش خانه انبیاء و آرامگاه اصفیاء را برگزید، علائم نفاق در شما ظاهر گشت، و جامه دین کهنه، و سکوت گمراهان شکسته، و پست رتبه‏گان با قدر و منزلت گردیده، و شتر نازپرورده اهل باطل به صدا درآمد، و در خانه‏هایتان بیامد، و شیطان سر خویش را از مخفى‏گاه خود بیرون آورد، و شما را فراخواند، مشاهده کرد پاسخگوى دعوت او هستید، و براى فریب خوردن آماده‏اید، آنگاه از شما خواست که قیام کنید، و مشاهده کرد که به آسانى این کار را انجام مى‏دهید، شما را به غضب واداشت، و دید غضبناک هستید، پس بر شتران دیگران نشان زدید، و بر آبى که سهم شما نبود وارد شدید.
این در حالى بود که زمانى نگذشته بود، و موضع شکاف زخم هنوز وسیع بود، و جراحت التیام نیافته، و پیامبر به قبر سپرده نشده بود، بهانه آوردید که از فتنه مى‏هراسید، آگاه باشید که در فتنه قرار گرفته‏اید، و براستى جهنم کافران را احاطه نموده است.
این کار از شما بعید بود، و چطور این کار را کردید، به کجا روى مى‏آوردید، در حالى که کتاب خدا رویاروى شماست، امورش روشن، و احکامش درخشان، و علائم هدایتش ظاهر، و محرّماتش هویدا، و اوامرش واضح است، ولى آن را پشت سر انداختید، آیا بى‏رغبتى به آن را خواهانید؟ یا بغیر قرآن حکم مى‏کنید؟ که این براى ظالمان بدل بدى است، و هرکس غیر از اسلام دینى را جویا باشد از او پذیرفته نشده و در آخرت از زیانکاران خواهد بود.
ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا اِلى رَیْثَ اَنْ تَسْکُنَ نَفْرَتَها، وَ یَسْلَسَ قِیادَها،ثُمَّ اَخَذْتُمْ تُورُونَ وَ قْدَتَها، وَ تُهَیِّجُونَ جَمْرَتَها، وَ تَسْتَجیبُونَ لِهِتافِ الشَّیْطانِ الْغَوِىِّ، وَ اِطْفاءِ اَنْوارِالدّینِ الْجَلِیِّ، وَ اِهْمالِ سُنَنِ النَّبِیِّ الصَّفِیِّ، تُسِرُّونَ حَسْواً فِی ارْتِغاءٍ، وَ تَمْشُونَ لِاَهْلِهِ وَ وَلَدِهِ فِی الْخَمَرِ وَ الضَّرَّاءِ، وَ نَصْبِرُ مِنْکُمْ عَلى مِثْلِ حَزِّ الْمَدى، وَ وَخْزِالسنان‏فى‏الحشا.
وَ اَنْتُمُ الانَ تَزَْعُمُونَ اَنْ لا اِرْثَ لَنا أَفَحُکْمَ الْجاهِلِیَّهِ تَبْغُونَ، وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَومٍ یُوقِنُونَ، أَفَلا تَعْلَمُونَ؟ بَلى، قَدْ تَجَلَّى لَکُمْ کَالشَّمْسِ الضَّاحِیَهِ أَنّی اِبْنَتُهُ.
اَیُّهَا الْمُسْلِمُونَ! أَاُغْلَبُ عَلى اِرْثی؟ یَابْنَ اَبی‏قُحافَهَ! اَفی کِتابِ اللَّهِ تَرِثُ اَباکَ وَ لا اَرِثُ اَبی؟ لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیّاً، اَفَعَلى عَمْدٍ تَرَکْتُمْ کِتابَ اللَّهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ، إذْ یَقُولُ «وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ» (۱) وَ قالَ فیما اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ زَکَرِیَّا اِذْ قالَ: «فَهَبْ لی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّاً یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِنْ الِ‏یَعْقُوبَ»، (۲) وَ قالَ: «وَ اوُلُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلی
آنگاه آنقدر درنگ نکردید که این دل رمیده آرام گیرد، و کشیدن آن سهل گردد، پس آتش‏گیره‏ها را افروخته‏تر کرده، و به آتش دامن زدید تا آن را شعله‏ور سازید،و براى اجابت نداى شیطان، و براى خاموش کردن انوار دین روشن خدا، و از بین بردن سنن پیامبر برگزیده آماده بودید، به بهانه خوردن، کف شیر را زیر لب پنهان مى‏خورید، و براى خانواده و فرزندان او در پشت تپه‏ها و درختان کمین گرفته و راه مى‏رفتید، و ما باید بر این امور که همچون خنجر برّان و فرورفتن نیزه در میان شکم است، صبر کنیم.
و شما اکنون گمان مى‏برید که براى ما ارثى نیست، آیا خواهان حکم جاهلیت هستید، و براى اهل یقین چه حکمى بالاتر از حکم خداوند است، آیا نمى‏دانید؟ در حالى که براى شما همانند آفتاب درخشان روشن است، که من دختر او هستم.
اى مسلمانان! آیا سزاوار است که ارث پدرم را از من بگیرند، اى پسر ابى‏قحافه،آیا در کتاب خداست که تو از پدرت ارث ببرى و از ارث پدرم محروم باشم امر تازه و زشتى آوردى، آیا آگاهانه کتاب خدا را ترک کرده و پشت سر مى‏اندازید، آیا قرآن نمى‏گوید «سلیمان از داود ارث برد»، و در مورد خبر زکریا آنگاه که گفت: «پروردگار مرا فرزندى عنایت فرما تا از من و خاندان یعقوب ارث برد»، و فرمود: «و خویشاوندان رحمى به یکدیگر سزاوارتر از
بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللَّهِ»، (۳) وَ قالَ «یُوصیکُمُ اللَّهُ فی اَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْاُنْثَیَیْنِ»، (۴) وَ قالَ «اِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّهَ لِلْوالِدَیْنِ وَالْاَقْرَبَیْنِ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقینَ». (۵)
وَ زَعَمْتُمْ اَنْ لا حَظْوَهَ لی، وَ لا اَرِثُ مِنْ اَبی، وَ لا رَحِمَ بَیْنَنا، اَفَخَصَّکُمُ اللَّهُ بِایَهٍ اَخْرَجَ اَبی مِنْها؟ اَمْ هَلْ تَقُولُونَ: اِنَّ اَهْلَ مِلَّتَیْنِ لا یَتَوارَثانِ؟ اَوَ لَسْتُ اَنَا وَ اَبی مِنْ اَهْلِ مِلَّهٍ واحِدَهٍ؟ اَمْ اَنْتُمْ اَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرْانِ وَ عُمُومِهِ مِنْ اَبی وَابْنِ عَمّی؟ فَدُونَکَها مَخْطُومَهً مَرْحُولَهً تَلْقاکَ یَوْمَ حَشْرِکَ.
فَنِعْمَ الْحَکَمُ اللَّهُ، وَ الزَّعیمُ مُحَمَّدٌ، وَ الْمَوْعِدُ الْقِیامَهُ، وَ عِنْدَ السَّاعَهِ یَخْسِرُ الْمُبْطِلُونَ، وَ لا یَنْفَعُکُمْ اِذْ تَنْدِمُونَ، وَ لِکُلِّ نَبَأٍ مُسْتَقَرٌّ، وَ لَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتیهِ عَذابٌ یُخْزیهِ، وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقیمٌ.
ثم رمت بطرفها نحو الانصار، فقالت:
دیگرانند»، و فرموده: «خداى تعالى به شما درباره فرزندان سفارش مى‏کند که بهره پسر دو برابر دختر است»، و مى‏فرماید: «هنگامى که مرگ یکى از شما فرارسد بر شما نوشته شده که براى پدران و مادران و نزدیکان وصیت کنید، و این حکم حقّى است براى پرهیزگاران».
و شما گمان مى‏برید که مرا بهره‏اى نبوده و سهمى از ارث پدرم ندارم، آیا خداوند آیه‏اى به شما نازل کرده که پدرم را از آن خارج ساخته؟ یا مى‏گوئید: اهل دو دین از یکدیگر ارث نمى‏برند؟ آیا من و پدرم را از اهل یک دین نمى‏دانید؟ و یا شما به عام و خاص قرآن از پدر و پسرعمویم آگاهترید؟ اینک این تو و این شتر، شترى مهارزده و رحل نهاده شده، برگیر و ببر، با تو در روز رستاخیز ملاقات خواهد کرد.
چه نیک داورى است خداوند، و نیکو دادخواهى است پیامبر، و چه نیکو وعده‏گاهى است قیامت، و در آن ساعت و آن روز اهل باطل زیان مى‏برند، و پشیمانى به شما سودى نمى‏رساند، و براى هرخبرى قرارگاهى است، پس خواهید دانست که عذاب خوارکننده بر سر چه کسى فرود خواهد آمد، و عذاب جاودانه که را شامل مى‏شود. آنگاه رو بسوى انصار کرده و فرمود:
یا مَعْشَرَ النَّقیبَهِ وَ اَعْضادَ الْمِلَّهِ وَ حَضَنَهَ الْاِسْلامِ! ما هذِهِ الْغَمیزَهُ فی حَقّی وَ السِّنَهُ عَنْ ظُلامَتی؟ اَما کانَ رَسُولُ‏اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ اَبی یَقُولُ: «اَلْمَرْءُ یُحْفَظُ فی وُلْدِهِ»، سَرْعانَ ما اَحْدَثْتُمْ وَ عَجْلانَ ذا اِهالَهٍ، وَ لَکُمْ طاقَهٌ بِما اُحاوِلُ، وَ قُوَّهٌ عَلى ما اَطْلُبُ وَ اُزاوِلُ.
اَتَقُولُونَ ماتَ مُحَمَّدٌ؟ فَخَطْبٌ جَلیلٌ اِسْتَوْسَعَ وَ هْنُهُ، وَاسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ، وَ انْفَتَقَ رَتْقُهُ، وَ اُظْلِمَتِ الْاَرْضُ لِغَیْبَتِهِ، وَ کُسِفَتِ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ انْتَثَرَتِ النُّجُومُ لِمُصیبَتِهِ، وَ اَکْدَتِ الْامالُ، وَ خَشَعَتِ الْجِبالُ، وَ اُضیعَ الْحَریمُ، وَ اُزیلَتِ الْحُرْمَهُ عِنْدَ مَماتِهِ.
فَتِلْکَ وَاللَّهِ النَّازِلَهُ الْکُبْرى وَ الْمُصیبَهُ الْعُظْمى، لامِثْلُها نازِلَهٌ، وَ لا بائِقَهٌ عاجِلَهٌ اُعْلِنَ بِها، کِتابُ اللَّهِ جَلَّ ثَناؤُهُ فی اَفْنِیَتِکُمْ، وَ فی مُمْساکُمْ وَ مُصْبِحِکُمْ، یَهْتِفُ فی اَفْنِیَتِکُمْ هُتافاً وَ صُراخاً وَ تِلاوَهً وَ اَلْحاناً، وَ لَقَبْلَهُ ما حَلَّ بِاَنْبِیاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ، حُکْمٌ فَصْلٌ وَ قَضاءٌ حَتْمٌ.
«وَ ما مُحَمَّدٌ اِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَفَاِنْ ماتَ اَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى اَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ
اى گروه نقباء، و اى بازوان ملت، اى حافظان اسلام، این ضعف و غفلت در مورد حق من و این سهل‏انگارى از دادخواهى من چرا؟ آیا پدرم پیامبر نمى‏فرمود: «حرمت هرکس در فرزندان او حفظ مى‏شود»، چه بسرعت مرتکب این اعمال شدید، و چه با عجله این بز لاغر، آب از دهان و دماغ او فروریخت، در صورتى که شما را طاقت و توان بر آنچه در راه آن مى‏کوشیم هست، و نیرو براى حمایت من در این مطالبه و قصدم مى‏باشد.
آیا مى‏گوئید محمد صلى اللَّه علیه و آله بدرود حیات گفت، این مصیبتى است بزرگ و در نهایت وسعت، شکاف آن بسیار، و درز دوخته آن شکافته، و زمین در غیاب او سراسر تاریک گردید، و ستارگان بى‏فروغ، و آرزوها به ناامیدى گرائید، کوهها از جاى فروریخت، حرمتها پایمال شد، و احترامى براى کسى پس از وفات او باقى نماند.
بخدا سوگند که این مصیبت بزرگتر و بلیّه عظیم‏تر است، که همچون آن مصیبتى نبوده و بلاى جانگدازى در این دنیا به پایه آن نمى‏رسد، کتاب خدا آن را آشکار کرده است، کتاب خدایى که در خانه‏هایتان، و در مجالس شبانه و روزانه‏تان، آرام و بلند، و با تلاوت و خوانندگى آن را مى‏خوانید، این بلائى است که پیش از این به انبیاء و فرستاده شدگان وارد شده است، حکمى است حتمى، و قضائى است قطعى، خداوند مى‏فرماید:
محمد پیامبرى است که پیش از وى پیامبران دیگرى درگذشتند، پس اگر او بمیرد و یا کشته گردد به عقب برمى‏گردید، و آنکس که به عقب برگردد
فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِى اللَّهُ شَیْئاً وَ سَیَجْزِى اللَّهُ الشَّاکِرینَ». (۶)
ایهاً بَنی‏قیلَهَ! ءَ اُهْضَمُ تُراثَ اَبی وَ اَنْتُمْ بِمَرْأى مِنّی وَ مَسْمَعٍ وَ مُنْتَدى وَ مَجْمَعٍ، تَلْبَسُکُمُ الدَّعْوَهُ وَ تَشْمَلُکُمُ الْخُبْرَهُ، وَ اَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّهِ وَ الْاَداهِ وَ الْقُوَّهِ، وَ عِنْدَکُمُ السِّلاحُ وَ الْجُنَّهُ، تُوافیکُمُ الدَّعْوَهُ فَلا تُجیبُونَ، وَ تَأْتیکُمُ الصَّرْخَهُ فَلا تُغیثُونَ، وَ اَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْکِفاحِ، مَعْرُوفُونَ بِالْخَیْرِ وَ الصَّلاحِ، وَ النُّخْبَهُ الَّتی انْتُخِبَتْ، وَ الْخِیَرَهُ الَّتِی اخْتیرَتْ لَنا اَهْلَ الْبَیْتِ.
قاتَلْتُمُ الْعَرَبَ، وَ تَحَمَّلْتُمُ الْکَدَّ وَ التَّعَبَ، وَ ناطَحْتُمُ الْاُمَمَ، وَ کافَحْتُمُ الْبُهَمَ، لا نَبْرَحُ اَوْ تَبْرَحُونَ، نَأْمُرُکُمْ فَتَأْتَمِرُونَ، حَتَّى اِذا دارَتْ بِنا رَحَى الْاِسْلامِ، وَ دَرَّ حَلَبُ الْاَیَّامِ، وَ خَضَعَتْ نُعْرَهُ الشِّرْکِ، وَ سَکَنَتْ فَوْرَهُ الْاِفْکِ، وَ خَمَدَتْ نیرانُ الْکُفْرِ، وَ هَدَأَتْ دَعْوَهُ الْهَرَجِ، وَ اسْتَوْسَقَ نِظامُ الدّینِ، فَاَنَّى حِزْتُمْ بَعْدَ الْبَیانِ، وَاَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الْاِعْلانِ، وَ نَکَصْتُمْ بَعْدَ الْاِقْدامِ، وَاَشْرَکْتُمْ بَعْدَ الْایمانِ؟
بُؤْساً لِقَوْمٍ نَکَثُوا اَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ، وَ هَمُّوا
بخدا زیانى نمى‏رساند، و خدا شکرکنندگان را پاداش خواهد داد».
اى پسران قیله- گروه انصار- آیا نسبت به میراث پدرم مورد ظلم واقع شوم در حالى که مرا مى‏بینید و سخن مرا مى‏شنوید، و داراى انجمن و اجتماعید، صداى دعوت مرا همگان شنیده و از حالم آگاهى دارید، و داراى نفرات و ذخیره‏اید، و داراى ابزار و قوه‏اید، نزد شما اسلحه و زره و سپر هست، صداى دعوت من به شما مى‏رسد ولى جواب نمى‏دهید، و ناله فریاد خواهیم را شنیده ولى به فریادم نمى‏رسید، در حالى که به شجاعت معروف و به خیر و صلاح موصوف مى‏باشید، و شما برگزیدگانى بودید که انتخاب شده، و منتخباتى که براى ما اهل‏بیت برگزیده شدید!
با عرب پیکار کرده و متحمّل رنج و شدتها شدید، و با امتها رزم نموده و با پهلوانان به نبرد برخاستید، همیشه فرمانده بوده و شما فرمانبردار، تا آسیاى اسلام به گردش افتاد، و پستان روزگار به شیر آمد، و نعره‏هاى شرک‏آمیز خاموش شده، و دیگ طمع و تهمت از جوش افتاد، و آتش کفر خاموش و دعوت نداى هرج و مرج آرام گرفت، و نظام دین کاملاً ردیف شد، پس چرا بعد از اقرارتان به ایمان حیران شده، و پس از آشکارى خود را مخفى گرداندید، و بعد از پیشقدمى عقب نشستید، و بعد ایمان شرک آوردید.
واى بر گروهى که بعد از پیمان بستن آن را شکستند، و خواستند پیامبر
بِاِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُکُمْ اَوَّلَ مَرَّهٍ، اَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ اَحَقُّ اَنْ تَخْشَوْهُ اِنْ کُنْتُمْ مُؤمِنینَ.
اَلا، وَ قَدْ أَرى اَنْ قَدْ اَخْلَدْتُمْ اِلَى الْخَفْضِ، وَ اَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ اَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ، وَ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَهِ، وَ نَجَوْتُمْ بِالضّیقِ مِنَ السَّعَهِ، فَمَجَجْتُمْ ما وَعَبْتُمْ، وَ دَسَعْتُمُ الَّذى تَسَوَّغْتُمْ، فَاِنْ تَکْفُرُوا اَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْاَرْضِ جَمیعاً فَاِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمیدٌ.
اَلا، وَ قَدْ قُلْتُ ما قُلْتُ هذا عَلى مَعْرِفَهٍ مِنّی بِالْخِذْلَهِ الَّتی خامَرْتُکُمْ، وَ الْغَدْرَهِ الَّتِی اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُکُمْ، وَ لکِنَّها فَیْضَهُ النَّفْسِ، وَ نَفْثَهُ الْغَیْظِ، وَ حَوَزُ الْقَناهِ، وَ بَثَّهُ الصَّدْرِ، وَ تَقْدِمَهُ الْحُجَّهِ، فَدُونَکُمُوها فَاحْتَقِبُوها دَبِرَهَ الظَّهْرِ، نَقِبَهَ الْخُفِّ، باقِیَهَ الْعارِ، مَوْسُومَهً بِغَضَبِ الْجَبَّارِ وَ شَنارِ الْاَبَدِ، مَوْصُولَهً بِنارِ اللَّهِ الْمُوقَدَهِ الَّتی تَطَّلِعُ عَلَى الْاَفْئِدَهِ.
فَبِعَیْنِ اللَّهِ ما تَفْعَلُونَ، وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا اَىَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ، وَ اَنَا اِبْنَهُ نَذیرٍ لَکُمْ بَیْنَ یَدَىْ عَذابٌ شَدیدٌ، فَاعْمَلُوا اِنَّا عامِلُونَ، وَ انْتَظِرُوا اِنَّا مُنْتَظِرُونَ.
فأجابها أبوبکر عبداللَّه بن عثمان، و قال:
را اخراج کنند، با آنکه آنان جنگ را آغاز نمودند، آیا از آنان هراس دارد در حالى که خدا سزاوار است که از او بهراسید، اگر مؤمنید.
آگاه باشید مى‏بینم که به تن‏آسائى جاودانه دل داده، و کسى را که سزاوار زمامدارى بود را دور ساخته‏اید، با راحت‏طلبى خلوت کرده، و از تنگناى زندگى به فراخناى آن رسیده‏اید، در اثر آن آنچه را حفظ کرده بودید را از دهان بیرون ریختید، و آنچه را فروبرده بودید را بازگرداندند، پس بدانید اگر شما و هرکه در زمین است کافر شوید، خداى بزرگ از همگان بى‏نیاز و ستوده است. آگاه باشید آنچه گفتم با شناخت کاملم بود، به سستى پدید آمده در اخلاق شما، و بى‏وفائى و نیرنگ ایجاد شده در قلوب شما، و لیکن اینها جوشش دل اندوهگین، و بیرون ریختن خشم و غضب است، و آنچه قابل تحمّلم نیست، و جوشش سینه‏ام و بیان دلیل و برهان، پس خلافت را بگیرید، ولى بدانید که پشت این شتر خلافت زخم است، و پاى آن سوراخ و تاول‏دار، عار و ننگش باقى و نشان از غضب خدا و ننگ ابدى دارد، و به آتش شعله‏ور خدا که بر قلبها احاطه مى‏یابد متصل است. آنچه مى‏کنید در برابر چشم بیناى خداوند قرار داشته، و آنانکه ستم کردند به زودى مى‏دانند که به کدام بازگشتگاهى بازخواهند گشت، و من دختر کسى هستم که شما را از عذاب دردناک الهى که در پیش دارید خبر داد، پس هرچه خواهید بکنید و ما هم کار خود را مى‏کنیم، و شما منتظر بمانید و ما هم در انتظار بسر مى‏بریم.
آنگاه ابوبکر پاسخ داد:
یا بِنْتَ رَسُولِ‏اللَّهِ! لَقَدْ کانَ اَبُوکِ بِالْمُؤمِنینَ عَطُوفاً کَریماً، رَؤُوفاً رَحیماً، وَ عَلَى الْکافِرینَ عَذاباً اَلیماً وَ عِقاباً عَظیماً، اِنْ عَزَوْناهُ وَجَدْناهُ اَباکِ دُونَ النِّساءِ، وَ اَخا اِلْفِکِ دُونَ الْاَخِلاَّءِ، اثَرَهُ عَلى کُلِّ حَمیمٍ وَ ساعَدَهُ فی کُلِّ اَمْرٍ جَسیمِ، لا یُحِبُّکُمْ اِلاَّ سَعیدٌ، وَ لا یُبْغِضُکُمْ اِلاَّ شَقِیٌّ بَعیدٌ.
فَاَنْتُمْ عِتْرَهُ رَسُولِ‏اللَّهِ الطَّیِّبُونَ، الْخِیَرَهُ الْمُنْتَجَبُونَ، عَلَى الْخَیْرِ اَدِلَّتُنا وَ اِلَى الْجَنَّهِ مَسالِکُنا، وَ اَنْتِ یا خِیَرَهَ النِّساءِ وَ ابْنَهَ خَیْرِ الْاَنْبِیاءِ، صادِقَهٌ فی قَوْلِکِ، سابِقَهٌ فی وُفُورِ عَقْلِکِ، غَیْرَ مَرْدُودَهٍ عَنْ حَقِّکِ، وَ لا مَصْدُودَهٍ عَنْ صِدْقِکِ.
وَ اللَّهِ ما عَدَوْتُ رَأْىَ رَسُولِ‏اللَّهِ، وَ لا عَمِلْتُ اِلاَّ بِاِذْنِهِ، وَ الرَّائِدُ لا یَکْذِبُ اَهْلَهُ، وَ اِنّی اُشْهِدُ اللَّهَ وَ کَفى بِهِ شَهیداً، اَنّی سَمِعْتُ رَسُولَ‏اللَّهِ یَقُولُ: «نَحْنُ مَعاشِرَ الْاَنْبِیاءِ لا نُوَرِّثُ ذَهَباً وَ لا فِضَّهًّ، وَ لا داراً وَ لا عِقاراً، وَ اِنَّما نُوَرِّثُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ الْعِلْمَ وَ النُّبُوَّهَ، وَ ما کانَ لَنا مِنْ طُعْمَهٍ فَلِوَلِیِّ الْاَمْرِ بَعْدَنا اَنْ یَحْکُمَ فیهِ بِحُکْمِهِ».
اى دختر رسول خدا! پدر تو بر مؤمنین مهربان و بزرگوار و رئوف و رحیم، و بر کافران عذاب دردناک و عقاب بزرگ بود، اگر به نسب او بنگریم وى در میان زنانمان پدر تو، و در میان دوستان برادر شوهر توست، که وى را بر هر دوستى برترى داد، و او نیز در هر کار بزرگى پیامبر را یارى نمود، جز سعادتمندان شما را دوست نمى‏دارند، و تنها بدکاران شما را دشمن مى‏شمرند.
پس شما خاندان پیامبر، پاکان برگزیدگان جهان بوده، و ما را به خیر راهنما، و بسوى بهشت رهنمون بودید، و تو اى برترین زنان و دختر برترین پیامبران، در گفتارت صادق، در عقل فراوان پیشقدم بوده، و هرگز از حقت بازداشته نخواهى شد و از گفتار صادقت مانعى ایجاد نخواهد گردید.
و بخدا سوگند از رأى پیامبر قدمى فراتر نگذارده، و جز با اجازه او اقدام نکرده‏ام، و پیشرو قوم به آنان دروغ نمى‏گوید، و خدا را گواه مى‏گیرم که بهترین گواه است، از پیامبر شنیدم که فرمود: «ما گروه پیامبران دینار و درهم و خانه و مزرعه به ارث نمى‏گذاریم، و تنها کتاب و حکمت و علم و نبوت را به ارث مى‏نهیم، و آنچه از ما باقى مى‏ماند در اختیار ولىّ امر بعد از ماست، که هر حکمى که بخواهد در آن بنماید.»
وَ قَدْ جَعَلْنا ما حاوَلْتِهِ فِی الْکِراعِ وَ السِّلاحِ، یُقاتِلُ بِهَا الْمُسْلِمُونَ وَ یُجاهِدُونَ الْکُفَّارَ، وَ یُجالِدُونَ الْمَرَدَهَ الْفُجَّارَ، وَ ذلِکَ بِاِجْماعِ الْمُسْلِمینَ، لَمْ اَنْفَرِدْ بِهِ وَحْدى،وَ لَمْ اَسْتَبِدْ بِما کانَ الرَّأْىُ عِنْدى، وَ هذِهِ حالی وَ مالی، هِیَ لَکِ وَ بَیْنَ یَدَیْکِ، لا تَزْوى عَنْکِ وَ لا نَدَّخِرُ دُونَکِ، وَ اَنَّکِ، وَ اَنْتِ سَیِّدَهُ اُمَّهِ اَبیکِ وَ الشَّجَرَهُ الطَّیِّبَهُ لِبَنیکِ، لا یُدْفَعُ مالَکِ مِنْ فَضْلِکِ، وَ لا یُوضَعُ فی فَرْعِکِ وَ اَصْلِکِ، حُکْمُکِ نافِذٌ فیما مَلَّکَتْ یَداىَ، فَهَلْ تَرَیِنَّ اَنْ اُخالِفَ فی ذاکَ اَباکِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ وَ سَلَّمَ).
فقالت:
سُبْحانَ‏اللَّهِ، ما کانَ اَبی رَسُولُ‏اللَّهِ عَنْ کِتابِ اللَّهِ صادِفاً، وَ لا لِاَحْکامِهِ مُخالِفاً، بَلْ کانَ یَتْبَعُ اَثَرَهُ، وَ یَقْفُو سُوَرَهُ، اَفَتَجْمَعُونَ اِلَى الْغَدْرِ اِعْتِلالاً عَلَیْهِ بِالزُّورِ، وَ هذا بَعْدَ وَفاتِهِ شَبیهٌ بِما بُغِیَ لَهُ مِنَ الْغَوائِلِ فی حَیاتِهِ، هذا کِتابُ اللَّهِ حُکْماً عَدْلاً وَ ناطِقاً فَصْلاً، یَقُولُ: «یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِنْ الِ‏یَعْقُوبَ»، وَ یَقُولُ: «وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ».
و ما آنچه را که مى‏خواهى در راه خرید اسب و اسلحه قرار دادیم، تا مسلمانان با آن کارزار کرده و با کفّار جهاد نموده و با سرکشان بدکار جدال کنند، و این تصمیم به اتفاق تمام مسلمانان بود، و تنها دست به این کار نزدم، و در رأى و نظرم مستبدّانه عمل ننمودم، و این حال من و این اموال من است که براى تو و در اختیار توست، و از تو دریغ نمى‏شود و براى فرد دیگرى ذخیره نشده، توئى سرور بانوان امّت پدرت، و درخت بارور و پاک براى فرزندانت، فضائلت انکار نشده، و از شاخه و ساقه‏ات فرونهاده نمى‏گردد، حُکمت در آنچه من مالک آن هستم نافذ است، آیا مى‏پسندى که در این زمینه مخالف سخن پدرت عمل کنم.
حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود:
پاک و منزه است خداوند، پدرم پیامبر، از کتاب خدا روى‏گردان و با احکامش مخالف نبود، بلکه پیرو آن بود و به آیات آن عمل مى‏نمود، آیا مى‏خواهید علاوه بر نیرنگ و مکر به زور او را متهم نمائید، و این کار بعد از رحلت او شبیه است به دامهائى که در زمان حیاتش برایش گسترده شد، این کتاب خداست که حاکمى است عادل، و ناطقى است که بین حق و باطل جدائى مى‏اندازد، و مى‏فرماید:- زکریا گفت: خدایا فرزندى به من بده که- «از من و خاندان یعقوب ارث ببرد»، و مى‏فرماید: «سلیمان از داود ارث برد».
بَیَّنَ عَزَّ وَ جَلَّ فیما وَزَّعَ مِنَ الْاَقْساطِ، وَ شَرَعَ مِنَ الْفَرائِضِ وَالْمیراثِ، وَ اَباحَ مِنْ حَظِّ الذَّکَرانِ وَ الْاِناثِ، ما اَزاحَ بِهِ عِلَّهَ الْمُبْطِلینَ وَ اَزالَ التَّظَنّی وَ الشُّبَهاتِ فِی الْغابِرینَ، کَلاَّ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ اَنْفُسُکُمْ اَمْراً، فَصَبْرٌ جَمیلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ.
فقال أبوبکر:
صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَتْ اِبْنَتُهُ، مَعْدِنُ الْحِکْمَهِ، وَ مَوْطِنُ الْهُدى وَ الرَّحْمَهِ، وَ رُکْنُ الدّینِ، وَ عَیْنُ الْحُجَّهِ، لا اَبْعَدُ صَوابَکِ وَ لا اُنْکِرُ خِطابَکِ، هؤُلاءِ الْمُسْلِمُونَ بَیْنی وَ بَیْنَکِ قَلَّدُونی ما تَقَلَّدْتُ، وَ بِاتِّفاقٍ مِنْهُمْ اَخَذْتُ ما اَخَذْتُ، غَیْرَ مَکابِرٍ وَ لا مُسْتَبِدٍّ وَ لا مُسْتَأْثِرٍ، وَ هُمْ بِذلِکَ شُهُودٌ.
فالتفت فاطمه علیهاالسلام الى النساء، و قالت:
مَعاشِرَ الْمُسْلِمینَ الْمُسْرِعَهِ اِلى قیلِ الْباطِلِ، الْمُغْضِیَهِ عَلَى الْفِعْلِ الْقَبیحِ الْخاسِرِ، اَفَلا تَتَدَبَّرُونَ الْقُرْانَ اَمْ‏عَلی قُلُوبٍ اَقْفالُها، کَلاَّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِکُمْ ما اَسَأْتُمْ مِنْ اَعْمالِکُمْ، فَاَخَذَ بِسَمْعِکُمْ وَ اَبْصارِکُمْ، وَ لَبِئْسَ ما تَأَوَّلْتُمْ،
و خداوند در سهمیه‏هائى که مقرر کرد، و مقادیرى که در ارث تعیین فرمود، و بهره‏هائى که براى مردان و زنان قرار داد، توضیحات کافى داده، که بهانه‏هاى اهل باطل، و گمانها و شبهات را تا روز قیامت زائل فرموده است، نه چنین است، بلکه هواهاى نفسانى شما راهى را پیش پایتان قرار داده، و جز صبر زیبا چاره‏اى ندارم، و خداوند در آنچه مى‏کنید یاور ماست.
ابوبکر گفت:
خدا و پیامبرش راست گفته، و دختر او نیز، که معدن حکمت و جایگاه هدایت و رحمت، و رکن دین و سرچشمه حجت و دلیل مى‏باشد و راست مى‏گوید، سخن حقّت را دور نیفکنده و گفتارت را انکار نمى‏کنم، این مسلمانان بین من و تو حاکم هستند، و آنان این حکومت را بمن سپردند، و به تصمیم آنها این منصب را پذیرفتم، نه متکبّر بوده و نه مستبدّ به رأى هستم، و نه چیزى را براى خود برداشته‏ام، و اینان همگى گواه و شاهدند.
آنگاه حضرت فاطمه علیهاالسلام رو به مردم کرده و فرمود:
اى مسلمانان! که براى شنیدن حرفهاى بیهوده شتابان بوده، و کردار زشت را نادیده میگیرید، آیا در قرآن نمى‏اندیشید، یا بر دلها مهر زده شده است، نه چنین است بلکه اعمال زشتتان بر دلهایتان تیرگى آورده، و گوشها و چشمانتان را فراگرفته، و بسیار بد آیات قرآن را تأویل کرده، و بد راهى را به او
وَ ساءَ ما بِهِ اَشَرْتُمْ، وَ شَرَّ ما مِنْهُ اِعْتَضْتُمْ، لَتَجِدَنَّ وَ اللَّهِ مَحْمِلَهُ ثَقیلاً، وَ غِبَّهُ وَ بیلاً، اِذا کُشِفَ لَکُمُ الْغِطاءُ، وَ بانَ ما وَرائَهُ الضَّرَّاءُ، وَ بَدا لَکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَحْتَسِبُونَ، وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْمُبْطِلُونَ.
ثم عطفت على قبر النبیّ صلى اللَّه علیه و آله، و قالت:
قَدْ کانَ بَعْدَکَ اَنْباءٌ وَهَنْبَثَهٌ – لَوْ کُنْتَ شاهِدَها لَمْ تَکْثِرِ الْخُطَبُ
اِنَّا فَقَدْ ناکَ فَقْدَ الْاَرْضِ وابِلَها – وَ اخْتَلَّ قَوْمُکَ فَاشْهَدْهُمْ وَ لا تَغِبُ
وَ کُلُّ اَهْلٍ لَهُ قُرْبی وَ مَنْزِلَهٌ – عِنْدَ الْاِلهِ عَلَی الْاَدْنَیْنِ مُقْتَرِبُ
اَبْدَتْ رِجالٌ لَنا نَجْوى صُدُورِهِمُ – لمَّا مَضَیْتَ وَ حالَتْ دُونَکَ التُّرَبُ
تَجَهَّمَتْنا رِجالٌ وَ اسْتُخِفَّ بِنا – لَمَّا فُقِدْتَ وَ کُلُّ الْاِرْثِ مُغْتَصَبُ
وَ کُنْتَ بَدْراً وَ نُوراً یُسْتَضاءُ بِهِ- عَلَیْکَ تُنْزِلُ مِنْ ذِى‏الْعِزَّهِ الْکُتُبُ
نشان داده، و با بدچیزى معاوضه نمودید، بخدا سوگند تحمّل این بار برایتان سنگین، و عاقبتش پر از وزر و وبال است، آنگاه که پرده‏ها کنار رود و زیانهاى آن روشن گردد، و آنچه را که حساب نمى‏کردید و براى شما آشکار گردد، آنجاست که اهل باطل زیانکار گردند.
سپس آن حضرت رو به سوى قبر پیامبر کرد و فرمود:
بعد از تو خبرها و مسائلى پیش آمد، که اگر بودى آنچنان بزرگ جلوه نمى‏کرد.
ما تو را از دست دادیم مانند سرزمینى که از باران محروم گردد، و قوم تو متفرّق شدند، بیا بنگر که چگونه از راه منحرف گردیدند.
هر خاندانى که نزد خدا منزلت و مقامى داشت نزد بیگانگان نیز محترم بود، غیر از ما.
مردانى چند از امت تو همین که رفتى، و پرده خاک میان ما و تو حائل شد، اسرار سینه‏ها را آشکار کردند.
بعد از تو مردانى دیگر از ما روى برگردانده و خفیفمان نمودند، و میراثمان دزدیده شد.
تو ماه شب چهارده و چراغ نوربخشى بودى، که از جانب خداوند بر تو کتابها نازل مى‏گردید.
وَ کانَ جِبْریلُ بِالْایاتِ یُؤْنِسُنا- فَقَدْ فُقِدْتَ وَ کُلُّ الْخَیْرِ مُحْتَجَبُ
فَلَیْتَ قَبْلَکَ کانَ الْمَوْتُ صادِفُنا- لَمَّا مَضَیْتَ وَ حالَتْ دُونَکَ الْکُتُبُ
ثم انکفأت علیهاالسلام و امیرالمؤمنین علیه‏السلام یتوقّع رجوعها الیه و یتطلّع طلوعها علیه، فلمّا استقرّت بها الدار، قالت لامیرالمؤمنین علیهماالسلام:
یَابْنَ اَبی‏طالِبٍ! اِشْتَمَلْتَ شِمْلَهَ الْجَنینِ، وَ قَعَدْتَ حُجْرَهَ الظَّنینِ، نَقَضْتَ قادِمَهَ الْاَجْدَلِ، فَخانَکَ ریشُ الْاَعْزَلِ.
هذا اِبْنُ اَبی‏قُحافَهَ یَبْتَزُّنی نِحْلَهَ اَبی وَ بُلْغَهَ ابْنَىَّ! لَقَدْ اَجْهَرَ فی خِصامی وَ اَلْفَیْتُهُ اَلَدَّ فی کَلامی حَتَّى حَبَسَتْنی قیلَهُ نَصْرَها وَ الْمُهاجِرَهُ وَصْلَها، وَ غَضَّتِ الْجَماعَهُ دُونی طَرْفَها، فَلا دافِعَ وَ لا مانِعَ، خَرَجْتُ کاظِمَهً، وَ عُدْتُ راغِمَهً.
اَضْرَعْتَ خَدَّکَ یَوْمَ اَضَعْتَ حَدَّکَ، اِفْتَرَسْتَ الذِّئابَ وَ افْتَرَشت التُّرابَ، ما کَفَفْتَ قائِلاً وَ لا اَغْنَیْتَ باطلاً وَ لا خِیارَ لی، لَیْتَنی مِتُّ قَبْلَ هَنیئَتی وَ دُونَ ذَلَّتی، عَذیرِىَ اللَّهُ مِنْکَ عادِیاً وَ مِنْکَ حامِیاً.
جبرئیل با آیات الهى مونس ما بود، و بعد از تو تمام خیرها پوشیده شد.
اى کاش پیش از تو مرده بودیم، آنگاه که رفتى و خاک ترا در زیر خود پنهان کرد.
آنگاه حضرت فاطمه علیهاالسلام به خانه بازگشت و حضرت على علیه‏السلام در انتظار او بسر برده و منتظر طلوع آفتاب جمالش بود، وقتى در خانه آرام گرفت به حضرت على علیه‏السلام فرمود:
اى پسر ابوطالب! همانند جنین در شکم مادر پرده‏نشین شده، و در خانه اتهام به زمین نشسته‏اى، شاه‏پرهاى شاهین را شکسته، و حال آنکه پرهاى کوچک هم در پرواز به تو خیانت خواهد کرد. این پسر ابى‏قحافه است که هدیه پدرم و مایه زندگى دو پسرم را از من گرفته است، با کمال وضوح با من دشمنى کرد، و من او را در سخن گفتن با خود بسیار لجوج و کینه‏توز دیدم، تا آنکه انصار حمایتشان را از من باز داشته، و مهاجران یاریشان را از من دریغ نمودند، و مردم از یاریم چشم‏پوشى کردند، نه مدافعى دارم و نه کسى که مانع از کردار آنان گردد، در حالى که خشمم را فروبرده بودم از خانه خارج شدم و بدون نتیجه بازگشتم.
آنروز که شمشیرت را بر زمین نهادى همان روز خویشتن را خانه‏نشین نمودى، تو شیرمردى بودى که گرگان را مى‏کشتى، و امروز بر روى زمین آرمیده‏اى، گوینده‏اى را از من دفع نکرده، و باطلى را از من دور نمى‏گردانى، و من از خود اختیارى ندارم، اى کاش قبل از این کار و قبل از اینکه این چنین خوار شوم مرده بودم، از اینکه اینگونه سخن مى‏گویم خداوندا عذر مى‏خواهم، و یارى و کمک از جانب توست.
وَیْلاىَ فی کُلِّ شارِقٍ، وَیْلاىَ فی کُلِّ غارِبٍ، ماتَ الْعَمَدُ وَ وَهَنَ الْعَضُدُ، شَکْواىَ اِلى اَبی وَ عَدْواىَ اِلى رَبّی، اَللَّهُمَّ اِنَّکَ اَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّهً وَ حَوْلاً، وَ اَشَدُّ بَأْساً وَ تَنْکیلاً.
فقال امیرالمؤمنین علیه‏السلام:
لا وَیْلَ لَکِ، بَلِ الْوَیْلُ لِشانِئِکِ، نَهْنِهْنی عَنْ وُجْدِکِ، یا اِبْنَهَ الصَّفْوَهِ وَ بَقِیَّهَ النُّبُوَّهِ، فَما وَنَیْتُ عَنْ دینی، وَ لا اَخْطَأْتُ مَقْدُورى، فَاِنْ کُنْتِ تُریدینَ الْبُلْغَهَ فَرِزْقُکِ مَضْمُونٌ، وَ کَفیلُکِ مَأْمُونٌ، وَ ما اُعِدَّ لَکِ اَفْضَلُ مِمَّا قُطِعَ عَنْکِ، فَاحْتَسِبِی اللَّهَ. فقالت: حَسْبِیَ اللَّهُ، و أمسکت.
از این پس واى بر من در هر صبح و شام، پناهم از دنیا رفت، و بازویم سست شد، شکایتم بسوى پدرم بوده و از خدا یارى مى‏خواهم، پروردگارا نیرو و توانت از آنان بیشتر، و عذاب و عقابت دردناکتر است.
حضرت على علیه‏السلام فرمود: شایسته تو نیست که واى بر من بگوئى، بلکه سزاوار دشمن ستمگر توست، اى دختر برگزیده خدا و اى باقیمانده نبوت، از اندوه و غضب دست بردار، من در دینم سست نشده و از آنچه در حدّ توانم است مضائقه نمى‏کنم، اگر تو براى گذران روزیت ناراحتى، بدانکه روزى تو نزد خدا ضمانت شده و کفیل تو امین است، و آنچه برایت آماده شده از آنچه از تو گرفته شده بهتر است، پس براى خدا صبر کن.
حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود: خدا مرا کافى است، آنگاه ساکت شد.
۱ـ النمل: ۱۶
۲ـ مریم: ۶
۳ـ الاحزاب: ۰۶
۴ـ النساء: ۰۱۱
۵ـ البقره: ۰۱۸۰
۶ـ آل‏عمران: ۰۱۴۴
*خطبه فدکیه
تفسیری بر آیات قرآن کریم
در فرهنگ شیعه، «فدک» نمادی از معنایی بزرگ است که هرگز در محدوده یک قطعه زمین نمی‏گنجد و همین معنا رمزی است که درگیری را از مخاصمه سطحی و محدود، به مبارزه‏ای سیاسی تبدیل کرد
منازعه فدک در واقع، فریاد اعتراض یادگار رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به انحراف پدید آمده در جهان اسلام است. «خطبه فدک» علاوه بر قاطعیت فاطمه زهرا سلام الله علیها در حق‏خواهی نسبت به ارث خویش، بیش از پیش بیان روشن دفاع از حضرت علی علیه‏السلام است و انتقاد از بی‏وفایی و خیانت مردمان نسبت به حق صریح اهل بیت علیهم‏السلام . حضرت زهرا علیهاالسلام در این محاجّه، با بهره‏گیری متین و استوار از آیات قرآن کریم، تفسیری مستند و محکم از آیات قرآن را به نمایش می‏گذارد که نشان‏دهنده اوج اشراف و آگاهی از بیان رموز آیات است و خطبه را از صبغه سیاسی به درس معرفتی و کلاس تفسیری و ادبی بدل می‏نماید که مفسّر آن در نهایت درجه فهم و ادراک مبانی آیات الهی و نهایت درجه فصاحت و بلاغت در گفتار و سخن‏سرایی است.
فاطمه زهرا علیهاالسلام در خانه‏ای پرورش یافته که نمونه والای حُسن خلق، سلامت طبع، دانش، بینش، هدایت و بالاتر از همه مهبط وحی الهی بوده و از این‏رو، ضرب‏المثل کمال و انسانیت، عفّت، پاکی، متانت و آگاهی است. وی از آنچه پیامبر از حق تعالی تلقّی کرده، بهره گرفته و در خانه پدر و دامان پرورش او به فضایلی آراسته شده که هیچ دختری به آن‏ها دست نیافته است. او همچنین از فضل همنشینی همسری برخوردار است که تمامی دغدغه او از آغاز تا انجام، قرآن کریم و تحقق آیات آن در میان مردم بوده است. وی قرآن کریم را از زبان رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و حضرت علی علیه‏السلام شنیده و روان خویش را در پرتو مفاهیم آن تصفیه نموده است. در کتب بسیاری آمده است که ایشان بر علوم قرآن و مسائل و مطالب ادیان و شرایع پیشین آگاهی داشت و خواندن و نوشتن می‏دانست و بر حسب فرمان خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله مطالبی به صورت مکتوب فراهم آورده بود تا از آن‏ها بهره گیرد و در امور دینی و دنیوی، بصیرت و آگاهی یابد.(۲)
از مباحثاتی که وی با ابوبکر و زنان مهاجر و انصار نموده است، این واقعیت برمی‏آید که ایشان بر آیات کریمه احاطه کامل داشته و به اقتضای کلام، از آن‏ها بهره برده و بدان‏ها استدلال نموده است. گرچه اخیرا قریب ۲۰۰۰کتاب مستقل و چاپی درباره حضرت زهرا علیهاالسلام به ۲۶زبان دنیا معرفی گردیده‏اند،(۳) ولی کتاب مستقلی در خصوص بیانات قرآنی این بانوی بزرگ در این مجموعه‏ها یافت نمی‏شود و صرفا می‏توان این‏گونه بیانات قرآنی را ذیل زندگی‏نامه و نقل‏های تاریخی جست‏وجو نمود. بخشی از این گفتارهای نورانی، در نقل‏های کوتاه و بخش دیگر آن در گفتار مفصّل آن حضرت علیهاالسلام در مسجد مدینه (خطبه فدک) و در دیدار با زنان مهاجر و انصار (خطبه عیادت) نمودِ کامل و بارزی یافته‏اند. در این نوشتار، به بخش اخیر توجه نموده و با توجه به اسناد معتبر خطبه «فدک» و «عیادت»، متن‏های قرآنی آن‏ها عرضه می‏گردند.
خطبه فدکیه
بنابر روایت براء بن عازب، پس از خاتمه بیعت در «سقیفه»، کسانی که در آن مجمع گرد آمده بودند از محل خارج شدند و در کوچه‏ها به راه افتادند و به هر کس می‏رسیدند دست او را می‏گرفتند به دست ابوبکر می‏مالیدند، چه آن شخص به این کار تمایلی داشت یا نداشت. براء می‏گوید: در آن زمان بود که من به در خانه بنی‏هاشم رفتم و خبر را به آنان دادم.(۴)
فاطمه زهرا علیهاالسلام از زمره مخالفان بود و از این‏رو، خانه وی بلافاصله محل اجتماع ایشان و رویارویی با جریان سقیفه گردید. امیرالمؤمنین علیه‏السلام و فاطمه زهرا علیهاالسلام برای بازگرداندن امر خلافت از ابوبکر و بیعت با حضرت علی علیه‏السلام تلاش زیادی کردند، اما تلاش آن‏ها ثمری نبخشید تا اینکه این مواجهه در جریان تصرف فدک به مبارزه‏ای بزرگ تبدیل شد و فاطمه زهرا علیهاالسلام برای حق‏خواهی و ادعای مالکیت فدک، در حضور مسلمانان در مسجد پیامبر حاضر گردید و در مخالفت با تصدّی مقام خلافت به وسیله ابوبکر، خطابه‏ای طولانی ایراد نمود.
طریحی در مجمع البحرین می‏گوید: «فدک» از آبادی‏های یهودیان بود که تا مدینه دو روز و تأخیر کمتر از یک منزل فاصله داشت.(۵)
این آبادی بنابر نقل کلیه مورّخان، به رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله اختصاص داشت؛ زیرا آن حضرت به همراه حضرت علی علیه‏السلام آن را فتح کرد و هیچ یک از دیگر مسلمانان در فتح آن شرکت نداشت و بنابراین، عنوان «فی‏ء» را از دست داده و ذیل کلمه «انفال» وارد شده بود.
طریحی آورده است: هنگامی که آیه «وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّه» (اسراء: ۲۶) نازل گردید، حضرت رسول صلی‏الله‏علیه‏و‏آله «فدک» را به حضرت فاطمه علیهاالسلام بخشید و آن ملک تا پس از رحلت حضرت در تصرف ایشان بود و به زور از او گرفته شد و حضرت علی علیه‏السلام در یک نقل تأویلی، حدود آن را بدین‏گونه مشخص نمود: یک طرفش کوه احد، مرز دیگرش عریش مصر، مرز دیگر سیف البحر و مرز دیگر دومه الجندل است.(۶)
بلاذری، طبری، ابن اثیر و ابن ابی الحدید نیز می‏گویند: «خیبر» فی‏ء مسلمانان و «فدک» خالصه رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بود؛ زیرا آنان تاخت و تازی در آنجا نداشتند.(۷)
پس از روی کار آمدن خلیفه اول، از اولین اقدامات در جهت تثبیت قدرت سیاسی و اقتصادی خلافت، گردآوری زکات و سامان بخشیدن درآمدها بود و از این‏رو، تصرف منطقه اقتصادی فدک، آغاز رویارویی عملی با مخالفان سیاسی بود که با این حرکت، درگیری را از پشت درها به صحنه علمی مسجد کشانید و فاطمه زهرا علیهاالسلام را به بیانی طولانی و مفصّل وادار نمود. قدیمی‏ترین سند این سخنرانی کتاب بلاغات النساء، ابوالفضل احمد بن ابی طاهر مروزی (۲۰۴ـ۲۰۸ ق) است. این خطبه به عنوان دومین گفتار آن کتاب ـ پس از مرثیه عایشه در مرگ ابوبکر ـ ضبط گردیده است.
فصاحت و بلاغت، آرایه‏های لفظی و معنوی و بخصوص صنعت «سجع» در این سخنان موج می‏زنند و بسیاری را به این نحوه کلام متوجه نموده و مقهور گفتارپردازی آن کرده است. برخی نیز آن را ترکیبی از مخالفت با قدرت سیاسی موجود و خطبه‏ای انقلابی می‏دانند که سعی بر براندازی نظام نوبنیاد دارد تا حق‏خواهی شخصی.(?) به هر صورت، محتوای این سخنان ظهور استدلالی غنی بر ادعایی است که علاوه بر قدرت بیان گوینده در لفظ و معنا، شاهد نحوه بهره‏گیری منطقی‏ترین و استوارترین استدلال از آیات کریمه قرآن است که به فراخور بحث، محتوای سخن را سرشار از نورانیت قرآن کرده و آن را به تفسیری موجز از برخی آیات الهی تبدیل نموده است.
مرحوم مجلسی این خطبه را در جلد هشتم کتاب بحارالانوار آورده و لغات آن را نیز شرح نموده و برخی مضامین آن را نیز تبیین نموده است.(۹)
محتوای کامل این سخنان شامل موارد ذیل است: حمد و ثنای خداوند، شهادت به وحدانیت خداوند، شهادت به رسالت محمّدی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، تفسیری از کتاب اللّه قرآن کریم، تفسیری از هجده مضمون معرفتی قرآن کریم. پس از این مقدّمات، خطابه شروع گردیده و با استناد مستقیم به ۲۱آیه کریمه و اقتباس از ? آیه دیگر، استدلال را قوّت بخشیده و از محتوای بحث به آیات قرآن و از آیات قرآن به محتوای سخن سرایت داده شده است.
بررسی محتوایی خطبه فدکیه
«لااله‏الااللّه» کلمه‏ای است که تأویلش را اخلاص(۱۰) قرار داده و پیوندش را در دل‏ها نهاده(۱۱) و در فکر برای تعقّل آن، روشنایی ایجاد کرده است.
خداوندی که دیدارش برای دیدگان و توصیفش برای زبان‏ها و درک چگونگی‏اش برای وهم‏ها ناشدنی است، اشیا را نه از چیزی که قبل از آن باشد [و از نیستی] پدیدار ساخت و بدون استفاده از مثال و الگو، اشیا را آفرید و به قدرت خویش، خلق کرد و به خواست خود پدید آورد، بدون اینکه به آفرینش آن‏ها نیازی داشته باشد و یا در شکل بخشیدن به آن‏ها فایده‏ای برایش باشد، جز اینکه حکمتش را پایدار، و بر طاعت و قدرتش دیگران را آگاه، و برای آفریدگانش موجب تعبّد و بندگی، و برای دعوتش موجب سرفرازی باشد. پس از آن، بر طاعت و گوش فرادادن آنان ثواب را مترتّب ساخت و برنافرمانی‏شان عقاب و کیفر نهاد تا بندگانش را از خشم خود بازدارد و به سوی بهشت فراخواند.
«أشهد أنَّ ابی محمّدا عبدهُ و رسولهُ …»؛ گواهی می‏دهم که پدرم محمّد بنده و رسول اوست. پیش از آنکه به او مأموریت دهد، وی را برگزید و برتری و شرافت بخشید و پیش از پدید آوردنش، او را نام نهاد(??) و پیش از آنکه او را مبعوث کند، برگزیده است، در آن هنگام که آفریدگان در پس پرده غیب مکتوم و در پشت پرده‏های ترسناک(۱۳) نگه‏داری شده و در کنار مرز نیستی به سر می‏بردند؛ چون خداوند نتیجه و پیامد کارها را می‏دانست و به رویدادهای روزگاران احاطه داشت و به زمان وقوع مقدّرات و کارهای شدنی آشنا بود …
سپس حضرت رو به اهل مجلس کرد و فرمود: شما ای بندگان خدا! مخاطبان و مسئولان مستقیم امر و نهی الهی و حاملان دین و وحی او و امین‏های خداوند بر خویشتن و رسانندگان دین خدا به دیگر امّت‏ها هستید. حقی از خداوند بر گردن شماست؛ خداوند را در بین شما عهد و قراری است که نزد شما گذارده، و بازمانده‏ای است که بر شما به خلافت و نیابت خود برگزیده است و آن کتاب ناطق الهی و قرآن راستین، نور درخشان و چراغ تابناک است. دیدگاهش مستدل و روشن، اسرارش آشکار [در نزد اهل آن] و ظواهرش درخشان است. پیروانش مورد غبطه دیگران و پیروی‏اش راهبر به سوی بهشت برین و تلاوت آن موجب نجات است. به وسیله آن می‏توان به حجت‏های الهی دست یافت، و دستورات واضح، حرام‏هایی که از آن‏ها بر حذر شده‏اید، دلایل روشن، براهین کافی، فضیلت‏های مستحبی، امور جایز که موهبتی‏اند، و نیز قوانین مکتوب خداوندی از طریق آن (قرآن) حاصل می‏گردند.
پس از این بیانات تفسیری و روشن از مضامین مطرح شده، به تفسیر و تبیین مضامین و محتوای معارف و احکام مندرج در قرآن پرداخته است و پیرامون ۲۰مضمون قرآنی بیانات خویش را ادامه داده که به مناسبت هر یک، آیات مربوط را ذکر می‏کنیم:
۱٫ ایمان؛ پاکی از شرک: «فَجَعَلَ اللهُ الایمانَ تطهیرا لکم مِن الشرکِ.» (در قرآن کریم ۷۳۶بار مشتقات «أمن» آمده که از این تعداد ۱۸بار لفظ «آمنوا» است.)
۲٫ نماز؛ تغذیه و پاکی از آلودگی تکبّر: «و الصلاهَ تنزیها لکم عَن الکِبر.» (در قرآن کریم ۹۹آیه درباره نماز آمده‏اند.)
۳٫ زکات؛ پاک ساختن روح و افزایش روزی: «والزکاهَ تزکیهً لِلنَّفسِ و نماءً فی الرزقِ.» (در قرآن کریم ۳۲آیه درباره زکات ذکر شده‏اند.)
۴٫ روزه؛ تثبیت اخلاص: «والصیامَ تثبیتا لِلاخلاصِ.» (در قرآن کریم ۱۳آیه درباره روزه آمده‏اند.)
۵٫ حج؛ استحکام دین: «والحجَ تشییدا للدین.» (در قرآن کریم ۱۲آیه درباره حج می‏باشند.)
۶٫ عدل؛ نزدیکی و تألیف دل‏ها: «والعدلَ تنسیقا لِلقلوبِ.» (در قرآن کریم ۳۷آیه درباره عدل گرد آمده‏اند.)
۷٫ فرمان‏برداری از فرمان‏های ما؛ انتظام امّت اسلام: «و طاعتَنا نظاما لِلملَّهِ.» (در قرآن کریم ۱۹آیه با لفظ «اطیعوا» آمده‏اند که یک بار آن اطاعت اولی‏الامر است. «نساء: ۵۹»)
۸٫ امامت؛ امنیت از خطر تفرقه: «و اِمَامتنا امانا مِن الفَرقهِ.» (اشاره به آیه «وجَعلنا لِلمتّقینَ اِماما» «فرقان: ۷۴»)
۹٫ جهاد؛ عزّت اسلام و ذلّت کافران و منافقان: «والجهادَ عِزّا للاسلام.» (۴۱آیه درباره جهاد و مجاهد موجودند که ? آیه آن با لفظ امر «جاهَدوا» می‏باشند.)
۱۰٫ صبر؛ جلب خیرات: «والصبرَ معونهً علی استیجابِ الاجرِ» (۱۰۳آیه درباره صبر و مشتقّات آن می‏باشند.)
۱۱٫ امر به معروف و نهی از منکر؛ اصلاح حال عموم: «والاَمرَ بِالمعروفِ مصلحهً للعامّهِ» (در ۶ آیه تکرار هر دو لفظ با هم، ۳۹آیه از ماده «معروف» و ۱۵آیه از ماده «منکر» ذکر شده‏اند.)
۱۲٫ احسان به پدر و مادر؛ جلوگیری از خشم خدا: «و برَّ الوالدینِ وقایهً مِن السخطِ.» (۵ آیه درباره احسان به پدر و مادر آمده‏اند.)
۱۳٫ پیوند خویشاوندی؛ تأخیر اجل و طول عمر: «وصلهَ الارحامِ منماهً للعددِ.» (اشاره به آیه «واُولوا الارحامِ بعضُهم اَولی بِبعضٍ فِی کتابِ اللهِ» «احزاب: ۶» می‏باشد.)
۱۴٫ قصاص؛ احترام و حرمت خون‏ها: «والقصاصَ حصنا لِلدّماءِ.» (۵ آیه درباره با قصاص در قرآن کریم ذکر شده‏اند.)
۱۵٫ وفای به نذر؛ در معرض آمرزش حق قرار گرفتن: «والوفاءَ بالنذر تعریضا للمغفرهِ.» (اشاره به آیه «واوفوا بالعهدِ اِنَّ العهدَ کانَ مسئولاً» «اسراء: ۲۴/ انعام ۱۵۲»)
۱۶٫ کم نفروختن؛ تغییر خوی وعادت کم‏گذاری از حق دیگران: «و توفیهَ المکائیلِ و الموازینِ تغییرا للمبخس» (اشاره به مضمون آیات چهارگانه «واوفوا الکیلَ و المیزانَ بِالقسطِ»)
۱۷٫ نهی از می‏خوارگی؛ پاکیزه شدن از آلودگی‏ها: «والنَهیَ عَن شُربِ الخمرِ تنزیها عَن الرّجسِ» (اشاره به آیات تحریم خمر «مائده ۹۰و ۹۱/ بقره ۲۱۹»)
۱۸٫ دوری از تهمت؛ مانع لعنت: «و اجتنابَ القذفِ حِجابا عن اللعنهِ.» (اشاره به مضمون آیه «اِجتنبوا قولَ الزورِ» «حج: ۳۰»)
۱۹٫ ترک دزدی؛ موجب عفّت و خویشتن‏داری: «و ترکَ السرقه ایجابا لِلعفّهِ.» (اشاره به آیه «والسارقُ و السارقهُ فاقطعُوا اَیدیهُما جزاءً بما کَسَبا «مائده: ۳۸»»)
۲۰٫ حرمت شرک؛ موجب اخلاص در قبول ربوبیت در پذیرش توحید محض: «و حَرَّمَ اللّهُ الشرکَ اخلاصا بالربوبیّه.» (۱۶۸بار لفظ «شرک» و «مشرکین» در قرآن کریم آمده‏اند و حرمت شرک مورد تأکید قرار گرفته که آیه «اِنَّ اللهَ لا یَغفرُ اَن یُشرکَ به» «نساء: ۴۸» صریح در آن است.)
آن‏گاه پس از تبیین فلسفه احکام مزبور، به تقوای الهی توصیه کرده، می‏فرماید: «اتَّقُواْ اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُون.» (آل عمران: ۱۰۲) بدین‏وسیله، اطاعت از خدا در فرمان‏های وارد شده و نهی‏های مذکور را مورد تأکید قرار می‏دهد: «و اطیعوا اللهَ فیما اَمرَکم به و نَهاکُم عَنه فانّه «إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ»» (فاطر: ۲۸) و سپس وارد محتوای اصلی خطبه می‏گردد.
متن خطبه
حضرت زهرا علیهاالسلام پس از معرفی خود در این قسمت به عنوان دختر رسول خدا، درباره شیوه زندگی مردمان در زمان ظهور پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و روش برخورد آن حضرت با این اوضاع، با استشهاد به آیه «لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنفُسِکُم» (توبه: ۱۲۸) می‏فرماید: پیامبری از خود شما برایتان آمد که آنچه شما را به زحمت می‏انداخت بر او دشوار بود، نسبت به [خیر و صلاح[ شما علاقه شدید داشت، و به ایمان‏آورندگان مهربان و دلسوز بود. سپس در تبیین آیه مزبور ادامه می‏دهد: «… آن حضرت رسالت خویش را ابلاغ و بیم و انذار و اندرز خود را اظهار و از مسلک و روش مشرکان برکنار بود، کمر آنان را شکست و حلقوم ایشان را فشرد و با حکمت و پند نیکو، ایشان را به راه پروردگارش دعوت نمود، بت‏ها را شکست و گردن‏فرازان را سرکوب کرد تا آنکه جمع ایشان شکست خورده پا به فرار گذاشتند.»
آن‏گاه با اشاره به مسلمانان و حق‏خواهی ایشان در آن دوران سخت ایمان آوردن، می‏فرماید: «شما به همراه سپیدرویان پاک نهاد، گویای کلمه اخلاص شدید، و حال آنکه «کنتم علی شَفا حُفرهٍ مِن النارِ» (آل عمران: ۱۰۳) بر لبه پرتگاه جهنم بودید. به خاطر ضعف و ناتوانی شما، هر کس از راه می‏رسید می‏توانست شما را نابود کند، جرعه‏ای برای هر تشنه و طعمه‏ای برای هر گرسنه و آتش‏گیره هر شعله‏ای بودید، زیر پای دیگران له شده بودید، آب‏های گندیده می‏آشامیدید و برگ درختان می‏چیدید، ذلیل و توسری خور بودید.» سپس به آیه «تَخَافُونَ أَن یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ» (انفال: ۲۶) اشاره می‏نماید که «شما وحشت داشتید دیگران از اطراف به شما هجوم آورند، و خداوند به واسطه فیض وجود رسول خدا، شما را از آن گرفتاری‏ها نجات داد.»
و سپس اشاره می‏فرماید: شما را از کلیه گرفتاری‏های دیگر نیز در هر زمان رهانید» و به آیه «کُلَّمَا أَوْقَدُواْ نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ» (مائده: ۶۴) استناد می‏جوید.
پس از فرمایش‏های دیگری، به طرح فتنه‏ها و بروز نفاق‏ها پس رسول خدا و سرگشتگی مردم و حیرت ایشان می‏پردازد و با آیه «أَلاَ فِی الْفِتْنَهِ سَقَطُواْ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِیطَهٌ بِالْکَافِرِین» (توبه: ۴۹) وقایع را شرح می‏دهد و به پشت سر انداختن قرآن و بازگشت به جاهلیت نویدشان می‏دهد و آن را جایگزین بدی می‏خواند: «بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلا» (کهف: ??) و چنین کاری را خسران تفسیر می‏نماید: «وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَهِ مِنَ الْخَاسِرِین»(آل عمران: ۸۵) و آن‏گاه پس از توضیحات دیگری از این واقعه، به مسئله قطعی ارث خویش از پیامبر اشاره کرده، می‏فرماید: شما پنداشته‏اید که ما ارثی نمی‏بریم؟ «أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّهِ یَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْمًا لِّقَوْمٍ یُوقِنُون» (مائده: ۵۰) آیا از دستورات دوران جاهلیت پی‏روی می‏کنند؟ برای مردمی که باور دارند، چه کسی از خداوند بهتر دستور می‏دهد و داوری می‏کند؟
سپس مستقیما جانب خطاب را به ابوبکر نموده، می‏فرماید: «… ای پسر ابی قحافه! آیا در کتاب خداوند آمده است که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارث نبرم؟ تو مطلب ناروا و سخن نامناسبی گفته‏ای: «لقد جِئتَ شیئا فریّا» آن‏گاه به وراثت حضرت سلیمان از داود علیهماالسلام اشاره فرموده، می‏گوید: «وَوَرِثَ سُلَیَْمانُ دَاوُود» (نمل: ۱۶) و سلیمان از داود ارث برد، و به ذکر داستان یحیی بن زکریّا اشاره می‏فرماید که گفت: «… فَهَبْ لی مِن لَّدُنکَ وَلِیًّا یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوب» (مریم: ۵ـ۶)؛ پروردگارا! از سوی خودت، به جانشینی به من ببخش که از من و از خاندان یعقوب ارث ببرد.
در ادامه، به آیات ذیل استناد می‏جوید: «وَاُوْلُواْ الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ اَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللّه»(انفال: ۷۵)؛ و خویشاوندان برخی نسبت به برخی دیگر در کتاب خدا مقدّم می‏باشند. «یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی اَوْلاَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْن» (نساء: ۱۱) و خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش می‏کند که پسر دو برابر دختر سهم ببرد و «اِن تَرَکَ خَیْرًا الْوَصِیَّهُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالأقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَی الْمُتَّقِین» (بقره: ۱۸) اگر مالی از خود جای گذاشت، برای پدر و مادر و خویشاوندان به گونه خیر و شناخته شده و معروف وصیت کند و این برای پرهیزگاران کاری درست و شایسته است. و ادامه می‏دهد: شما پنداشته‏اید که من بهره‏ای نداشته، از پدرم ارث نمی‏برم و هیچ رابطه و پیوندی بین ما نیست؛ در همین زمینه، با اقتباس از آیه ۶۷سوره انعام و آیه ۳۹سوره هود می‏فرماید: «شما خود را نسبت به عام و خاص قرآن، از پدر و پسرعمویم داناتر می‏دانید. پس (این شما و این فدک که) همچون شتر مهار کشیده و بار کرده در اختیار شما باشد و روز واپسین و رستاخیز تو و آن (فدک) با هم روبه‏رو خواهید شد … «لِکُلِّ نَبَإٍ مُّسْتَقَرٌّ وَسَوْفَ تَعْلَمُون»؛ «مَن یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَیَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَابٌ مُّقِیم»؛ هر رویدادی را جایگاهی است و به زودی خواهید دانست که بر چه کسی عذاب خوارکننده فرود آمده، شکنجه‏ای پایدار وارد خواهد شد. همچون قصّه گناه‏کاران نوح، هم غرق می‏شوید و هم عذابی جاودانه در انتظارتان است.
آن حضرت از بازگشت مردم پس از رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله شکوه می‏کند که «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ وَمَن یَنقَلِبْ عَلَیَ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا وَسَیَجْزِی اللّهُ الشَّاکِرِین» (آل‏عمران: ۱۴۴)؛ محمّد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرستاده کسی است که پیش از او نیز فرستادگانی آمده‏اند. آیا گر بمیرد یا کشته شود شما به گذشته خود برمی‏گردید؟ و هر کس به گذشته خود برگردد هرگز زیانی به خداوند وارد نیاورده است و به زودی خداوند سپاس‏گزاران را پاداش خواهد داد. و فریاد برمی‏آورد: «ای قوم اوس و خزرج! آیا میراث پدرم بلعیده شود، در حالی که شما مرا می‏بینید و صدای مرا می‏شنوید و آغاز و فرجام کار به شما برمی‏گردد و زمام امور در دست شماست؟» و با شِکوه از پنهان‏کاری مردم و چشم‏پوشی آنان از حق و انحراف از راه راست، با استناد به آیه «اَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَکَثُواْ أَیْمَانَهُمْ وَهَمُّواْ بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَؤُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن کُنتُم مُّؤُمِنِین» (توبه: ۱۳) می‏فرماید: آیا با مردمی که پیمان‏های خود را شکسته و برای بیرون کردن پیامبر تصمیم گرفته‏اند نمی‏جنگید، با آنکه جنگ را آغاز کرده‏اند؟ آیا از آنان می‏ترسید با اینکه خداوند سزاوارتر است که از او بترسید، اگر ایمان آورده و دین را باور کرده‏اید؟(۱۴)
در ادامه بیانات تند و گزنده خطبه، حضرت زهرا علیهاالسلام رفاه‏طلبی و تمایل به زندگی راحت را عامل این چرخش دانسته، می‏فرماید: «إِن تَکْفُرُواْ أَنتُمْ وَمَن فِی الأَرْضِ جَمِیعًا فَإِنَّ اللّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ» (ابراهیم: ۸) اگر شما و همه کسانی که در روی زمین زندگی می‏کنند کافر شوید، بدانید که خداوند بی‏نیاز و ستوده است. و با خشم اظهار می‏دارد: «این سخنان خروشی بودند که از جان برآمد و آهی بودند که از خشم من برخاستند و از بی‏تابی و توان‏فرسایی من حکایت می‏کردند … آنچه را شما انجام می‏دهید پیش‏روی پروردگار است و او ناظر و بینا: «وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ» (شعراء: ۲۲۷) و به زودی ستم‏کاران خواهند دانست به چه جایگاهی بازگشت می‏کنند! و ادامه می‏دهد: «من دختر پیامبر، هشداردهنده شمایم که شما را از عذاب سرسخت پیش‏رویتان بیم می‏داد. «فاعلَموا إِنَّا عَامِلُونَ وَانتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُون» (اقتباس از آیات ۱۲۱و ۱۲۲سوره هود)؛ پس هر کاری می‏خواهید انجام دهید که ما هم کار خود را انجام خواهیم داد و چشم به راه باشید که ما هم منتظریم.
در این فراز از سخن، ابوبکر با دل‏جویی و آرامش تلاش می‏کند تا حضرت را از خشم فرونشاند و در عین حال، حکم خویش را در مورد «فدک» و اموال باقی مانده از رسول خدا ابراز نماید؛ می‏گوید: «ما آنچه را که شما در نظر دارید، در راه خرید اسلحه و ساز و برگ جنگی خرج کرده‏ایم تا به وسیله آن‏ها، مسلمانان با کافران هماورد باشند.» آن‏گاه در این تصمیم‏گیری به اجماع عموم مسلمانان تکیه کرد و از اینکه نمی‏تواند خلاف دستور پیامبر کاری کند و باید این اموال به ولیّ پس از وی سپرده شود، از اموال شخصی خویش پیش‏کش کرده، می‏گوید: در آنچه در اختیار شخص من است و از اموال من به شمار می‏رود، هر دستوری که بفرمایید اجرا می‏شود. آیا شما صلاح می‏دانید که من در این مورد، خلاف پدرت حضرت رسول صلی‏الله‏علیه‏و‏آله عمل کنم؟
در این هنگام، حضرت زهرا علیهاالسلام به خروش آمده، می‏فرماید: «سبحان الله! … هیچ‏گاه رسول خدا از کتاب خدا روی‏گردان و نسبت به احکام او مخالف نبود، بلکه پیرو قرآن و سوره‏های آن بود. آیا شما با نیرنگ و فریب، اجماع کرده، بهانه‏ای دروغین بر او بسته‏اید؟» و سپس به قرآن اشاره نموده، می‏فرماید: «این کتاب خدا، که داوری دادگر است و بیان آن حل و فصل می‏کند، می‏فرماید: درخواست زکریّا از خداوند آن بود که به او فرزندی بدهد و گفت: «یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوب» (مریم: ۶) و «وَوَرِثَ سُلَیَْمانُ دَاوُود»(نمل: ۱۶) آن فرزند وارث من وآل یعقوب باشد و سلیمان از داود ارث برد. بنابراین، خداوند متعال در آنچه توزیع و تقسیم کرده، سهم هر کسی را تعیین و مقدار واجب و حتمی از میراث را مشخص ساخته است. سهم پسران و دختران را به‏گونه‏ای واضح و روشن بیان داشته، بهانه‏جویی یاوه‏سرایی را باطل ساخته و از بدگمانی و شبهه افراد وامانده در آینده جلوگیری نموده است. نه، چنین نیست: «بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنفُسُکُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَاللّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَی مَا تَصِفُون» (یوسف: ۱۸)؛ بلکه شما خودتان را گول زده و نفوس شما کاری (قبیح) را برایتان با جلوه‏ای زیبا نمایش داده‏اند. و من بردباری و صبری نیکو خواهم کرد و بر آنچه شما توصیف می‏کنید، از خداوند کمک می‏جویم.»
در اینجا نیز ابوبکر به این بهانه که خلافت را مردم به گردن وی انداخته‏اند و بر آنان مستبدّانه حاکم نشده، مسلمانان را به داوری بین خود و حضرت فرامی‏خواند.
حضرت در آخرین فراز، با دلی آکنده از غم، مردم را به تدبّر در قرآن فراخوانده، می‏فرماید: «ای مردم که شتابان به گفتار باطل روی آورده، کار زشت زیان‏بار را با دیده اغماض نگریسته، آن را پذیرفته‏اید! «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا»(محمد: ۲۴) آیا در قرآن اندیشه نمی‏کنند (نمی‏کنید) یا اینکه بر دل‏هایشان (دل‏هایتان) قفل است؟ نه چنین است، «بَل رَانَ عَلی قلوبِکم» (اشاره به آیه ۱۴مطفّفین)، بلکه کارهای زشتتان بر دل‏هایتان نقش بسته، گوش‏ها و چشم‏هایتان را فراگرفته است. به چه جای بدی برگشتید و به چه وضع بدی گرفتار شده‏اید! به چیز بدی اشاره کرده‏اید و به معاوضه نامناسب و بدی رضا داده‏اید! به خدا سوگند! هنگامی که پرده‏ها به یک سو زده شوند بارش را سنگین و پیامدش را خطرناک خواهید یافت و زیان و ضرر به دنبال خواهد داشت.
سپس در آخرین فرمایش‏های خویش، با تکیه بر دو آیه از قرآن کریم، می‏فرماید: «وَ بَدَا لَهُم مِنَ اللَّهِ مَا لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ»(زمر: ۴۷)؛ «وَخَسِرَ هُنَالِکَ الْمُبْطِلُون» (غافر: ۷۸)؛ و از پروردگارتان آنچه را که حساب نمی‏کردید و به ذهنتان نمی‏آمد، برایتان آشکار خواهد شد و در آن هنگام، آن‏ها که بر باطل هستند، زیان خواهند دید. و در انتها، با سرودن اشعاری خطاب به رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، به منزل برگشت.(۱۵)
در این گفت‏وگو، حق‏خواهی و ادعای مالکیت زمینی مطرح است که غصب آن نقطه آغاز حمله به شخصیت معنوی و مادی اهل بیت علیهم‏السلام بود و نشان از موضع‏گیری مستبدّانه خلیفه چند روزه در برخورد با هر نوع مخالفت در مقابله با خلافت جدید داشت و از این‏رو، قدرتمندترین و سرشناس‏ترین مخالفان به عنوان اولین مقابله‏گران سقیفه را انتخاب کرد تا همه مسلمانان پس از آن عبرت گرفته، توان هر نوع سرکشی و تمرّدی را از دست بدهند. بدین‏روی، حضرت زهرا علیهاالسلام به عنوان مدافع امامت حضرت علی علیه‏السلام و حق ارث خویش، باید به چیزی استناد کند که فصل‏الخطاب همه رویارویی‏ها بوده و غیر قابل انکار باشد. او به قرآن مجید استناد کرده، مضمون کامل کلام را در اقتباس یا استشهاد از آیات برمی‏گزیند و این، هم به معنای اعلام یک رویارویی باطنی و درونی با عنصر حکومتی حاضر است و هم به معنای کشف موضوع پشت سر انداختن قرآن توسط حاکمان وقت، و همه مسلمانان را به تأمّلی سخت بر تفسیر مجدّد آیات دعوت می‏نماید.
علاّمه سید شرف الدین در تحلیل مفصّلی از این خطبه، به رموز تفسیری آن پرداخته، چگونگی تفسیر هر یک از آیات مطرح شده را بیان می‏نماید. وی در بخشی از این تبیین آورده است: «ببینید چگونه در آغاز، بر اثر گذاردن پیامبران، به دو آیه مربوط به داود و زکریّا علیهماالسلام ، به صراحت در ارث‏گذاری آن دو استدلال می‏کند، و به جان خود سوگند که آن حضرت بر خلاف دیگر کسانی که مدت‏ها پس از نزول قرآن پا به عرصه گیتی نهاده‏اند، ارث را در این آیات شریفه مربوط به ارث حکمت و پیامبری دانسته، نه ارث در اموال، و معنای مجازی را بدان دلیل بر معنای حقیقی مقدّم داشته که نسبت به فهم آیات قرآن داناتر و اعلم بوده که اگر این تصرف و دخالت در معنای حقیقی لفظ بدون دلیل جایز بود، ابوبکر و یا دیگر کسانی که در آن روزها طرفدار او بودند نیز می‏توانستند بدین‏گونه پاسخ حضرت زهرا علیهاالسلام را بدهند؛ با اینکه آنان چنین پاسخی را به آن حضرت ندادند. علاوه بر این، در اینجا قرائت دیگری نیز موجود است که می‏گوید: مقصود از ارث، ارث در اموال است.»(۱۶)
پس از استدلال به آیات مربوط به ارث پیامبران، حضرت به عموم آیات مربوط به ارث و عموم آیه «وصیت» استدلال نموده و تخصیص این آیات را بدون دلیل شرعی از کتاب و سنّت، کاری زشت برشمرده، با لحن و بیان کوبنده‏ای این تخصیصِ بی‏جهت را بر آنان ایراد گرفته، چنین فرمود: «آیا خداوند درباره شما آیه مخصوصی نازل کرده که پدرم را با آن آیه از این عموم خارج کرده باشد.» و با این استفهام انکاری، وجود مخصّص را در قرآن مجید نفی کرده، آن‏گاه می‏فرماید: «و یا آنکه شما از پدرم و از پسرعمویم، در فهم عموم و خصوص قرآن آگاه‏تر و داناترید؟»
با این پرسش توبیخی، وجود مخصّص را در سنّت، بلکه مطلق وجود مخصّص را منتفی دانسته است؛ زیرا اگر مخصّصی وجود می‏داشت رسول خدا و یا جانشین آن حضرت به او فهمانیده، بیان می‏کردند و نمی‏توان گفت که آنان نمی‏دانستند و از وجود مخصّص خبر نداشتند و یا در بیان این مسئله به آن‏حضرت کوتاهی کرده‏اند؛ زیرا در آن صورت، تفریط و اهمال در بیان حکم الهی و کتمان حق و وادار کردن به جهل و در معرض بازداشتن او از جدال و درگیری و کینه‏توزی و دشمنی بی‏جهت و بیهوده لازم می‏آید که همگی این‏ها در مورد پیامبران الهی و جانشینانشان محال و ممتنع می‏باشند.»
وی سپس نتیجه‏گیری نموده، می‏گوید: «برای حضرت زهرا، فقط یک راه و یک سخن باقی مانده است که با گفتن آن کلمه، غیرت آنان را برانگیخت و با بلاغت و رسایی هرچه تمام‏تر در گفتارش، جوش و خروش در آنان ایجاد کرد و آن جمله این بود که فرمود: “… یا اینکه می‏گویید: اهل دو آیین از یکدیگر ارث نمی‏برند!” که می‏خواست با این جمله، بفهماند عموم آیه ارث با آنچه شما ادّعا می‏کنید، تخصیص نمی‏خورد، مگر اینکه بخواهید به جمله آن حضرت که فرمود: “اهل دو ملت و دو آیین مختلف از یکدیگر ارث نمی‏برند.” استناد کنید و بنابراین، آیا به چنین کلامی لب می‏گشایید و چنین جمله‏ای را خواهید گفت؟ آیا می‏توانید بگویید که من از امّت اسلامی نیستم و در زمره مسلمانان به شمار نمی‏آیم و از این نظر، حق ارث ندارم و با این حساب، برای کار خود، که مرا از ارث محروم ساخته‏اید، حجت و دلیلی دارید که در این صورت، باید گفت: «اِنّا لِلّه و اِنّا اِلیهِ راجعونَ».»(۱۷)
علاّمه امینی نیز در تحلیلی از این خطبه، بر آیات وارد شده تفسیری نموده‏اند که «معلوم است که حقیقت میراث عبارت از انتقال مال موروث به وارث پس از مرگ او به حکم خداوند متعال است. حمل آیه بر علم و نبوّت ـ چنان‏که اهل سنّت انجام داده‏اند ـ بر خلاف آیه شریفه است؛ زیرا نبوّت و علم به ارث نمی‏رسند. نبوّت دایر مدار مصالح عمومی است و از روز نخست آفرینش، در پیشگاه پروردگار مشخص و معیّن گشته و خداوند داناتر است که رسالت و مأموریت خود را در چه کسی و در چه جایی قرار دهد؛ نسبت و وراثت دخالتی در آن ندارد. همان‏گونه که دعا و درخواست از خداوند اثری برای گزینش و اختیار الهی ندارد، علم نیز متوقف بر آموزش و فراگیری است و مربوط به کسی می‏شود که خود را در معرض آن قرار دهد.
علاوه بر این، زکریّا علیه‏السلام از خداوند درخواست کرد که از فرزندانش کسی را وارث او قرار دهد که وجود وی مانع و حاجب از دیگر افراد خویشاوند و فامیل و پسر عموهایش باشد و این ممنوعیت تنها با میراث اموال مناسبت دارد و معنا ندارد که بخواهد موالی و خویشاوندانش را از علم و نبوّت مانع شود.»
وی در ادامه می‏گوید: «نکته دیگر اینکه شرط کرد که این ولی و وارث مورد پسند باشد، در آنجا که گفت: «واجعلهُ ربِّ رضیا»، (مریم: ۶) و این درخواست پسندیده بودن با نبوّت و رسالت سازگار نیست؛ زیرا عصمت و تقدّس در ویژگی‏های نفسانی و ملکات روحی هیچ‏گاه از پیامبران جدا نیست و بنابراین، درخواست این خصوصیت بی‏معنا و بیهوده است.
… و اما اینکه حکم مخصوص حضرت رسول باشد، این سخن مستلزم آن است که عموم آیات ارث را تخصیص بزنیم؛ مانند آیات «یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی اَوْلاَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْن» (نساء: ۱۱)؛ «وَأُوْلُواْ الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللّه» (انفال: ۷۵)؛ «إِن تَرَکَ خَیْرًا الْوَصِیَّهُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالأقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوف.» (بقره: ۱۸۰)
قرآن مجید را جز با دلیل ثابت و مسلّم نمی‏توان تخصیص زد و خبر واحدی که عمل به ظاهر آن به خاطر مخالفتش با سیره تمام پیامبران گذشته امکان ندارد، نمی‏تواند مخصّص عموم آیات ارث باشد.(۱۸)
ابن ابی الحدید نیز ضمن ذکر روایاتی می‏نویسد: «مردم می‏پندارند که نزاع فاطمه با ابوبکر در دو چیز بوده: در میراث و در نحله. من در احادیث یافتم که آن حضرت در مسئله سومی با او نزاع داشته و ابوبکر او را از آن‏ها نیز منع کرده بود که عبارت بود از سهم ذوی القربی.»(۱۹)
علاّمه مظفّر در دلائل الصدق آورده است: «حضرت زهرا حق چهارمی نیز داشت که مربوط به خمس غنایمی بود که پس از پیامبر حادث می‏گردیدند؛ چون ابوبکر، همان‏گونه که خمس اهل بیت علیهم‏السلام را ـ که در زمان رسول خدا (مانند خمس خیبر) مالک شده بودند ـ گرفته بود، آن‏ها را از خمس غنایمی که پس از آن حضرت حادث شده بود نیز منع کرد و حضرت زهرا علیهاالسلام درباره آن‏ها نیز با او به نزاع پرداخت و اخبار در این مورد بسیارند.»(۲۰)
خطبه عیادت
علاّمه مجلسی از شیخ بزرگوار وثقه، صدوق رحمه‏الله ، روایت کرده است که در دوران شدت و غلبه بیماری حضرت زهرا علیهاالسلام ، زنان مهاجران و انصار به عیادت ایشان رفتند، جویای احوال ایشان شدند و پرسیدند: در این حال بیماری، چگونه سر می‏کنید؟ حضرت بدین‏گونه پاسخ گفت: «به خدا سوگند! روزگارم سر می‏شود و حالم به گونه‏ای است که از دنیای شما ناخشنود و از مردان شما خشمگین و ناراحتم … «لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنفُسُهُمْ أَن سَخِطَ اللّهُ عَلَیْهِمْ وَفِی الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُون»(مائده: ۸۰) و بد چیزی است آنچه که نفوسشان مقدّم داشته؛ چرا که موجب خشم و غضب الهی شده و در عذاب جاودانه‏اند.
… وای بر آن‏ها! چگونه خلافت را از پایگاه استوار رسالت و پایه‏های محکم نبوّت و محل نزول وحی امین و انسان آگاه به امر دین و دنیا منحرف کرده، دور ساختند؛ «أَلَا ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِین» (زمر: ۱۵) آگاه باشید که این همان زیان و خسران آشکار است.
… پس ای کاش بینی مردمی که «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعا» (کهف: ۱۰۴) می‏پندارند کار نیک انجام می‏دهند، به خاک مالیده شود. «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَـکِن لایَشْعُرُون»(بقره: ۱۲)؛ آگاه باشید که آنان تبه‏کارند و خود نمی‏فهمند. «أَفَمَن یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لایَهِدِّیَ إِلاَّ أَن یُهْدی فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُون» (یونس: ۳۵)؛ آیا آن کس که به درستی و راستی هدایت می‏کند برای پی‏روی شایسته‏تر است، یا آن کس که خود هدایت نیافته باشد؟ پس شما را چه شده است؟ چگونه قضاوت می‏کنید؟
سوگند به خداوندگارت که شتر این فتنه آبستن شده و به همین زودی خواهد زایید و شما قدح خونین و سمّ مهلک آن را خواهید دوشید. در آن هنگام «یَخْسَرُ الْمُبْطِلُون»(جاثیه: ۲۷) یاوره‏سرایان و تبه‏کاران زیان خواهند دید، و آیندگان پیامد سنّت‏های گذشتگان را خواهند دید و در آن هنگام، به خاطر رضایت خاطر جمعی، خود را آماده فتنه و آشوب کنید و به شمشیری برّان و هرج و مرج فراگیر و خودکامگی ستمگران نوید دهید! سهمیه‏هایتان را اندک خواهند داد و محصولات کشاورزی‏تان را خود درو خواهند کرد. وای بر شما! که در آن هنگام در چه شرایطی به سر می‏برید! دل‏هایتان کور گشته‏اند. آیا ما شما را الزام و اجبار نماییم، در حالی که خود اکراه دارید؟ «فَعُمِّیَتْ عَلَیْکُمْ أَنُلْزِمُکُمُوهَا وَأَنتُمْ لَهَا کَارِهُون»(هود: ۲۸)(۲۱)
ابن ابی الحدید و طبری از عمر بن خطّاب روایتی آورده‏اند که متضمّن این موضع‏گیری نسبت به حضرت علی علیه‏السلام و حضرت زهرا علیهاالسلام می‏باشد. عمر بن خطّاب به ابن عبّاس می‏گوید: «آیا می‏دانید که چه چیز باعث شد پس از محمّد، قومتان (قریش) توجهی به شما نکنند؟ آنان از اینکه نبوّت و خلافت در شما جمع شود و بدین‏وسیله، بر قوم خود فخر و مباهات کنید خوششان نمی‏آمد. بنابراین، قریش برای خود فکری کرد و به نتیجه رسید.»(۲۲)
و پیداست که حزب حاکم بر تمام حقوق سیاسی بنی هاشم دست گذارده، تمام امتیازات مادی و معنوی آنان را لغو ساخته بود و نسبت به اموال نیز بنی‏هاشم را از فدک و میراث و خمس (سهم ذوی القربی) محروم ساخته، آنان را مانند دیگر مردم به شمار آوردند. بنی‏هاشم و در رأس آنان، علی ابن ابی‏طالب علیه‏السلام نمی‏توانستند خود نسبت به مطالبه حقوق مغصوب خود اقدامی کنند. حضرت زهرا علیهاالسلام رأسا اقدام به مطالبه حق خود و دیگر افراد بنی‏هاشم نمود. حضرت زهرا علیهاالسلام با اصرار و پافشاری نسبت به «فدک»، هدفش آن بود که زمینه را برای حضرت علی علیه‏السلام در مطالبه حق پایمال شده‏اش آماده سازد و در واقع، «فدک» و خلافت با یکدیگر همراه و در یک مسیر قرار گرفته بودند؛ چنان‏که بعدها کلمه «فدک» عنوان بزرگ‏تری پیدا کرد که منحصر به یک سرزمین مزروعی که در زمان رسول خدا محدود و معیّن بود، نمی‏شد، بلکه موضوع فدک همپای خلافت و تمام دفترچه و پرونده اسلام شد. دلیل بر این مطلب آنکه ائمّه اطهار علیهم‏السلام هنگام تحدید و تعیین مرزهای «فدک»، آن را منحصر به آن روستا و مزرعه نکردند، بلکه ـ مثلاً ـ امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام آن را در زمان خود، به این عبارت تحدید نمود: «یک مرز فدک کوه اُحد است و مرز دیگرش عریش مصر، حدّ دیگر کناره دریا و مرز دیگر دومه‏الجندل» که این‏ها حدود تقریبی جهان اسلام در آن دوران بودند و حضرت موسی بن جعفر علیه‏السلام نیز پس از آنکه هارون‏الرشید اصرار کرد که «فدک» را از او بپذیرد، فرمود: من آن را از تو نمی‏گیرم، مگر با تمام حدود و مرزهایش. هارون‏الرشید پرسید: حدودش چیست؟ فرمود: حد اول عدن، حد دوم سمرقند، حد سوم افریقیّه، حد چهارم کناره دریا از خزر تا ارمنیّه. هارون گفت: دیگر چیزی برای ما باقی نماند، جای را تغییر دادی. حضرت فرمود: من به تو گفتم که اگر حدودش را مشخص سازم، تو پس نخواهی داد.
از این‏رو، در امر شفّاف‏سازی سیاسی و بازشناسی حق خلافت، حضرت زهرا علیهاالسلام هر محملی را برای این ادعا برمی‏گزیند تا بتواند از تحریف و انحرافی که به وسیله حکومت تازه روی کار آمده پرده برداشته، اتمام حجّت نماید و مسئولیت خود را در یاری دین و کیان و مرکزیت آن یعنی حضرت علی علیه‏السلام ادا نماید و این مسئله را در خطبه «فدک» در مسجد و خطبه «عیادت» تصریح نموده، بدون ابهام و پیچیدگی، نظریاتش را بیان می‏کند و استحکام این کلام را در استناد پی در پی به آیات قرآن کریم پی‏ریزی می‏نماید و فصاحت و بلاغت و شیرینی بیان، روانی عبارت، نیرومندی استدلال و انسجام در گفتار، آوردن انواع و اقسام استعارات و کنایات، والایی سطح مطلب، تمرکز نسبت به اصل هدف و در عین حال، تنوّع مباحث با پیچیدگی با آیات خدا، سخنش را جاودان و کلامش را درخشان و نبوغ و بینشش را پیش از پیش اظهار می‏دارد.
________________________________________
۱ دکترای علوم قرآنی و عضو هیأت علمی دانشگاه بوعلی سینای همدان.
۲٫ توفیق ابوعلم، فاطمه الزهرا علیهاالسلام ، ترجمه علی اکبر صادقی، امیرکبیر، ۱۳۶۴، ص ۱۱۱٫
۳٫ اسماعیل انصاری زنجانی خوئینی، فاطمه در آیینه کتاب، قم، الهادی، ۱۳۷۸٫
۴٫ رسول جعفریان، تاریخ الخلفاء، انتشارات دلیل، ۱۳۸۰، ص ۲۲، به نقل از: ابن منظور، مختصر تاریخ دمشق، ج ۵، ص ۲۶۱٫
۵٫ فخرالدین طریحی، مجمع‏البحرین، تحقیق احمد الحسینی، تهران، مرتضوی، ۱۳۶۵، ذیل کلمه «فدک».
۶٫ همان.
۷٫ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمّد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، داراحیاء التراث الکتب العربیه، ۱۹۶۰، ج ۱۶، ص ۲۱۰ / ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، ۱۲۸۵ق، ج ۲، ص ۲۲۱ / محمّد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، تحقیق محمّدابوالفضل ابراهیم، قاهره، دارالمعارف بمصر، ۱۹۶۸ج ۲، ص ۱۴/ احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۴۶، ص ۴۶٫
۸٫ سیدجعفر شهیدی، زندگانی فاطمه زهرا علیهاالسلام ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۶۲، ص ۱۲۲٫
۹٫ محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، چاپ کمپانی، ج ۸، ص ۱۱۴٫
۱۰٫ علاّمه مجلسی ذیل کلمه «اخلاص» در شرح لغات خطبه آورده است: «مقصود از اخلاص آن است که همه اعمال را برای خداوند خالص نمود، ریا و هدف‏های فاسد را با آن مخلوط نکند و در هیچ یک از کارهایش به غیر خداوند توسّل نجوید و تأویل کلمه توحید همین است؛ زیرا کسی که یقین داشته باشد خالق و مدبّر، خداوند است و در خدایی‏اش با کسی شریک نیست، بر او لازم و سزاوار است که در پرستش او کسی را شریک قرار ندهد و در هیچ کاری به غیر او متوجه نشود.»
۱۱٫ وی همچنین در فراز «پیوندش را در دل نهاده است»، می‏گوید: در این فقره، چند احتمال وجود دارند:
اول. خداوند بر دل‏ها آنچه را که لازمه این کلمه کرده عبارتند از: عدم ترکیب در ذات خدا و عدم زیادتی صفات کمالیه بر ذات خداوند، و امثال این‏گونه مطالب را، که مربوط به توحیدند، واجب و حتم قرار داده است.
دوم. آنچه عقل از این کلمه به آن می‏رسد، به قلب متصل می‏کند و آیات آفاق و انفس به او می‏نمایاند و با توحید فطری آن را کامل می‏کند و در دل‏هایشان مستقر می‏سازد.
سوم. ممکن است مقصود آن باشد که عقل‏ها را مکلّف به رسیدن به آخرین درجه دقایق کلمه توحید و تأویل نکرده، بلکه همه دل‏ها را مکلّف ساخته است که به ظاهر معنایش اذعان و اعتراف کنند و مقصود از «وصول» همین است.
چهارم. احتمال دارد ضمیر در کلمه «موصولها» در عبارت «وَ ضَمَّنَ القلوبَ موصولَها» به قلوب برگردد؛ یعنی بر دل‏ها بیش از آن اندازه که امکان وصول دارند، لازم نکرده و رسیدن به تأویل کامل این کلمه طیّبه و دقایقی که از آن استنباط می‏شوند و یا به طور مطلق، اصولاً رسیدن به این‏ها را بر دل‏ها واجب ننموده است. وی در انتها، این تفسیر چهارم از عبارت مزبور را بر سایر وجوه ترجیح داده است. (محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، چاپ کمپانی، ج ۸، ص ۱۱۴٫)
۱۲٫ سیوطی در کتاب الاتقان می‏نویسد: ابن ابی حاتم از عمرو بن مرّه روایت کرده است که پنج نفر پیش از آنکه موجود شوند نام‏گذاری شدند: یکی از آن‏ها حضرت محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بود که حضرت عیسی علیه‏السلام به وجود او بشارت داد و گفت: «وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَد …» (صف: ۶) و این اشاره به بیان مزبور دارد.
۱۳٫ شاید مقصود از «پرده»، نیستی یا حجاب‏های اصلاب و ارحام باشد، و اینکه آن‏ها را نسبت به «اهاویل» داده، به خاطر وجود منابع و عوامل بازدارنده در این حالت است. و شاید مقصود آن باشد که آنان در آن حال از «أهاویل» و چیزهای ترس‏آور مصون و محفوظ بودند؛ زیرا ترس و هول پس از وجود به اشیا می‏رسد و در حال نیستی، ترس و وحشتی نیست و گفته شده است: تعبیر «أهاویل» از قبیل تعبیر از درجات عدم به ظلمت‏ها و تاریکی‏هاست. (رحمانی همدانی، فاطمه الزهراء بهجه قلب المصطفی، ترجمه سیدحسن افتخار زاده سبزواری، بدر، ۱۳۷۶، ص ۴۷۹٫)
۱۴٫ علاّمه مجلسی ذیل این بخش از خطبه می‏فرماید: «در بین مفسّران مشهور است که این آیه درباره آن عده یهودیانی نازل شد که پیمان خود را شکستند و با احزاب همکاری کردند و تصمیم گرفتند حضرت رسول را از مدینه بیرون کنند و به پیمان‏شکنی و جنگ پرداختند.» و ادامه می‏دهد: «همچنین گفته شده است که درباره مشرکان قریش و اهالی مکّه نازل شده که پیمان خود را با پیامبر و مؤمنان، که قرار گذاشته بودند با دشمنان آنان همکاری نکنند (صلح حدیبیه)، شکستند و قبیله “بنی‏بکر” را علیه “خزاعه” یاری کردند و تصمیم گرفتند حضرت را از مکّه بیرون کنند. اینان در “دارالندوه” گرد آمدند و شیطان، که به صورت پیرمرد نجدی بر آنان ظاهر شده بود، آن‏ها را راهنمایی کرد … .» در واقع، از آن زمان دشمنی و مخالفت با رسول خدا را آغاز نمودند و جنگ بدر و پیمان‏شکنی را از این زمان شروع کردند.
اما مقصود حضرت زهرا علیهاالسلام از مردمی که عهد و میثاق خود را شکستند، یا همان‏هایی هستند که در آیه شریفه از آنان نام‏برده شده است که در این صورت، بیان‏کننده وجوب جنگ با غاصبان خلافت و ربایندگان حق آن حضرت است که پیمان و عهدی را که با رسول خدا در مورد وصیت آن حضرت و نسبت به خویشاوندان و اهل بیتش بستند، نقض کردند؛ همان‏گونه که خداوند قتال با پیمان‏شکنان قریش را واجب فرموده بود، و یا اینکه مقصود حضرت زهرا علیهاالسلام جنگ با غاصبان حق اهل بیت علیهم‏السلام است و مقصود از پیمان‏شکنی آنان نقض همان عهدی بود که با رسول خدا بسته بودند که از آن حضرت اطاعت کرده، پیرو اوامر و نواهی او باشند و در باطن با او دشمنی نکنند، اما این عهد و پیمان را شکستند و به دستورات آن حضرت عمل نکردند و مقصود از «اخراج رسول» اخراج کسی است که همچون پیامبر و نفس آن حضرت و جانشین او در دستورات و اوامر و نواهی است که او را از مقام خلافت بیرون کرده، دستورات حضرت را در مورد اهل بیتش نادیده گرفتند، که در این صورت، ذکر آیه قرآن در ضمن فرمایش حضرت زهرا علیهاالسلام یک نحوه اقتباس از قرآن مجید است. (محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج ۸، ص ۱۰۹٫)
۱۵٫
قد کانَ بَعْدَکَ انباءٌ و هَنبثَهٌ
لو کُنتَ شاهدها لم تکبر الخَطْبُ
انّا فقدناک فَقْدَ الارضِ واِبلها واختَلَّ قومُک فاشْهَدْهم و قد نکبوُا
و کُلُّ اهلٍ له قربی و منزلهٌ عِند الالهِ علی الاَدنَینِ مقتربٌ
اَبدَتْ رجالٌ لنا نجوی صُدورِهم لمّا مَضَیتَ و حالَتْ دونکَ التُّربُ
تجَهَّمَتْنا رجالٌ واستُخِفَّ بِنا لما فقدِتَ و کُلُّ الارضِ مَغتَصَبٌ
و کُنتَ بَدرا و نورا یُستَضاءُ به علیک تُنْزَلُ مِن ذِی‏العزَّهِ الکُتُبِ
و کان جبریلُ بالآیاتِ یُؤنِسنا فَقَد فُقِدْتَ فَکُلُّ الخیرِ مُحتَجِبٌ
فلیتَ قبلَکَ کانَ الموتُ صادَفَنا لمّا مَضَیْتَ و حالَتْ دونَ الْکُتبُ
انّا رُزِئنا بما لم یُزْرَءْ ذُوشَجَنٍ مِن البَریّهِ لاعجمٌ و لا عَرَبٌ.
۱۶٫ سیّد شرف‏الدین عاملی، النص و الاجتهاد، ص ۱۰۳ـ۱۰۹٫
۱۷٫ همان.
۱۸٫ عبدالحسین احمد الامینی النجفی، الغدیر فی الکتاب و السنّه والادب، بیروت، دارالکتب العربی، ۱۳۹۷ق، ج ۷، ص ۱۹۰ـ۱۹۷٫
۱۹٫ ابن ابی الحدید، پیشین، ج ۱۶، ص ۲۳۰ـ۲۳۱
۲۰٫ محمّدحسن مظفّر، دلائل الصدق؛ دراسه علمیه عن الدلائل، مرتضی الحکمی، قاهره، دارالعلم، ۱۳۹۶، ج ۳، ص ۷۵٫
۲۱٫ محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج ۸، ص ۱۰۹ـ۱۱۲٫
۲۲٫ ابن ابی الحدید، پیشین، ج ۱۲، ص ۵۳ / طبری، پیشین، ج ۵، ص ۳۱٫
انتهای پیام/