به مناسبت تولدم (۱) – نامه ی اولیا

18 اردیبهشت 1399
شبکه ایران زنان؛  

دوباره ۱۱ آذر شد و نوبت تقویم به روز تولد من رسید. امسال هم مثل سال های قبل، پدر و مادر عزیزم برایم نامه هایی پرمحتوا نوشته اند. فکر می کنم بشود نامه ی مادر را به نمایش گذاشت، ولی نامه ی پدر شاید جایش اینجا نباشد. البته امروز خبر دیگری هم گرفته ام که در نوشته ی بعدی به آن اشاره خواهم کرد؛ نامه ی مادر قطعا ارجحیت دارد:

به نام خدا
سلام علیرضای عزیزم؛
یازدهم آذر برای من فقط یک نماد است از لطفی که خدا بر من ارزانی داشت. داشتن تو و بودن تو، با تاریخ یک روز بر کاغذ ترجمه نمی شود، بلکه ترجمان خالص عشق است.
سپاس خدایی را که برکت می دهد. خلق می کند. حفظ می کند. فرصت می دهد و موفق می کند. این ها را می گویم تا یادآوری کنم که تو باران رحمتی بودی که خدا از سر لطف و برکت بر زندگی من جاری کرد. تولد فرزند یک توفیق و یک فرصت است که خدا به پدرها و مادرها می دهد. سپاس خدایی را که فرصت داشتن و پروراندن تو را به من هدیه کرد.
تو با آن جثه کوچکت به وقت تولد، برای من جایگزینی در بزرگی نداشتی. همه زندگی من پر شد از تو و بعد، از تو و برادرت. لحظه لحظه این فرصت را مغتنم داشتم و در شکرگزاری این نعمت از هر لحظه آن لذت بردم تا به امروز که همه افتخار من تو هستی و برادرت محمود عزیزم.
آدم ها در این دنیا می آیند و می روند. به زندگی هم وارد و از زندگی هم خارج می شوند. در هر رابطه ای چیزی می دهی، چیزی می گیری. آدم ها با اعمال و رفتارشان خودشان را به نمایش می گذارند. با بعضی می مانی. از بعضی می بری. بسته به این که چه می کنند. چه می دهند. چه می گیرند. این بازی همچنان ادامه دارد تا وقت رفتن. آدم ها در ارتباطشان با دیگر آدم ها حساب می کنند. سود و ضرر. دادن و گرفتن. برد و باخت.
یک رابطه هست که از این دسته ها خارج است و آن عشق ورزیدن است. حساب سود و زیان نیست. برد و باخت نیست. رابطه ای که ماندنی است و بریدنی نیست. آمدنش رفتن ندارد. حکایتش حکایت دادن و گرفتن نیست. مادران می دهند بدون چشم داشت برای گرفتن. بالاتر این که خود را هم به پای این عشق خرج می کنند. خدا عشق را با مادران به نمایش گذاشته است. وادی خالص عشق فقط از آن مادران است. جایی که پدر را هم به آن راه نیست.
می دانی آدم ها وقتی خیلی غمگین می شوند پاها را روی شکم جمع کرده و دست ها را دور پاها حلقه کرده و سر را لای زانوها پنهان می کنند. من می گویم برای این است که به همان شکلی در آیند که در شکم مادر بوده اند. امن ترین مکانی که در خاطر ناخودآگاهشان نشسته است. مکانی که وقتی می خواهند او را به بیرون هدایت کنند فریادش بلند می شود. می گویند وقتی شب ها خوابت نمی برد یک لیوان شیر ولرم به دمای شیر مادر بخور. این همان عشقی است که فرزند، لحظه لحظه و جرعه جرعه نوشیده و سیراب شده. به سلامت رشد کرده و قد کشیده.
لحظه از ثانیه هم کمتر است. مادر چه مقدار از عمر را به پای فرزند می دهد؟ بی چشم داشت. بی حساب برد و باخت. هدف؟ خاطر امن فرزند. تا دم رفتن. حتی بعد از رفتن. که جایی نرفته. همین جاست. همچنان مراقب. دست به دعا. گذران عمر فقط گذران عمر است. اگر به پای عشق نباشد تلف کردن آن است. مادران در دادن این عشق به فرزند است که بزرگ می شوند. می مانند. خدامحوری رمز ماندگاری است چون فقط خداست که می ماند. خدامحوری با گذشتن از خود حاصل می شود. مادران گذشتن از خود را در عشق به فرزند تمرین می کنند.
لحظه لحظه داشتن تو و آن چه برای تو کرده ام همه فرصتی بوده تا به خودم خدمت کنم. هر آن چه را که هم نکرده ام توفیقی بوده که از کف داده ام. سپاس خدایی را که به لطفش تو آمدی و با آمدن تو، فرصت داد تا با تو بزرگ شوم. هر انسان به میزان عشق ورزیدن رشید می شود و به کمال می رسد. سپاس خدایی را که با دادن تو به من، این فرصت را به من هدیه کرد. از تو هم سپاسگزارم که آمدی و به زندگی من رنگ ماندن دادی.
یازدهم آذر فرصتی است تا سپاسگزار خدا باشم برای این برکتی که به من هدیه کرد.
از دور پیشانی ات را می بوسم و تو را به خدا می سپارم که او بهترین حافظ است.
دوستت دارم عزیزم
مامان فرشته
یازده آذر ۱۳۹۰
یک عکس از تو وقتی که یک فصل و ۱۶ روز را پشت سر گذاشته بودی
ali.3mont&16.jpg
پ.ن.۱: چه ارزشمند هست برایم که والدینم، برای تبریک تولدم، به جای هدایای مادی و دنیوی که پشیزی نمی ارزند، هر ساله هدیه ای به من می دهند که ارزشش غیر قابل مقایسه است. بسیار متداول است که بر سر سجاده، خدا را برای خانواده ای که در آن بزرگ شده ام شکر می کنم.