زنانه شدن آسیبهای اجتماعی در ایران با نگاهی به پرونده سحر تبر (۱)
?حکم دادگاه سحر تبر اعلام شد…
در این نوشته بنا ندارم به دلایل سحر برای اعتراض به حکمش، عدم اعلامِ ردیفهای جرمی و اتهامیش و آثار حقوقی ناشی از آن بپردازم.
و نیز بنا ندارم به زمینههای حقوقی منتج به انشای حکمی اینچنین برای یک دختر ۱۹ ساله بپردازم.
و باز نمی خواهم به آثار روانی بار شده بر این حکم میان نوجوانانِ فعال در فضای مجازی و بازتاب گستردهی آن میان دختران و پسران به اصطلاح اینفلوئنسری! بپردازم.
حتی نمیخواهم از موجسواری رسانهای این طرفی و آن طرفی در پی نشر این خبر و امثال آن بگویم.
که صحبت از هرکدام این مباحث، خود دریایی سخن در نهان داشته و دارد.
میخواهم از منظر یک زن که اتفاقا هم روانشناسی میخواند و هم مطالعات زنان! به یک موضوعِ کاملا زنانه بپردازم.
مفهومی که سحر و امثال او را به کنشهایی اینچنین بیپروا در فضای حقیقی و مجازی اجتماع میکشاند.
نیازی طبیعی و البته پاسخی در خور و بههنگام، بنام: نیاز به دیدهشدن و تایید گرفتن.
که اگر در زمان مناسب و از طریق طبیعی و مشروع، پاسخ شایسته به آن داده نشود، اغلب بهصورت دیدهشدن افراطی، به هر طریقی و با هر بها و بهانهای، نمود خواهد یافت. از آرایشهای عجیب و غریب تا عملهای زیباییِ ناهمگون و بیدلیل تا رفتارهای اروتیک و دون شان انسانی.
در زمانهای زیست میکنیم که آسیبهای اجتماعی جلوهای زنانهتر از پیش میدا کردهاند.
آسیبهایی که زمینه در سهگانهی فرد، خانواده و اجتماع دارد.
و ریشهاش را بایستی در پدیدهی دیدهنشدن و تایید نشدن! دختران توسط خود، خانواده و اجتماع پیدا کرد.
دیدهنشدنِ دختران را میتوان در میدان ندادن برای بروز اندیشهها، رأیها و نظرهای دخترجوان در دورهی جوانی جستجو کرد.
دیدهنشدن را میتوان در درک نشدن دختر نوجوان توسط خانواده در دوره ی حساس بلوغ و نوجوانی دید.
دیده نشدن را میتوان در جدی گرفته نشدن احساسها در دورهی کودکی یافت.
دیدهنشدن را حتی میتوان در به موقع پاسخ نگرفتن به هنگام گریههای نوزادی پیدا کرد.
با این حساب فرقی در سوگیریهای مذهبی، اخلاقی، اقتصادی، علمی و اجتماعیِ خانوادهها در چنین دیدهنشدنهایی وجود ندارد.
یعنی این دیدهنشدن را هم در فقر فرهنگی و هم در اوج رفاه مادی میتوان یافت.
نیازی طبیعی برای هر دختر که بیش از آنکه با سطح اقناع و اغنای مادیِ والدین همتراز باشد، نیازمند عنایت و توجهی عمیق و عاطفی از سوی ایشان به ویژه در دوران طلایی کودکی و بعدتر هم در دورهی بحرانیِ نوجوانی است.
محبتی که به هنگام و بیقید و شرط از سوی یک پدر و مادر نثار دخترشان میشود و نیاز طبیعی او را به موقع و به کفایت، پاسخی در خور میدهد تا استحکامِ روان او را سیراب کند و عزت نفس درونیاش را تقویت نماید.
عبارتی که اغلب با اعتماد به نفس اشتباه گرفته میشود و در باوری نابههنجار به میزانِ توجه افراطیِ والدین به کودک در تامین نیازهای مادیاش ربط داده میشود و گاه در رفتاری به مراتب خطرناکتر، با میداندهی جهتِ برآوردهسازیِ تمام و کمال خواستههای روبناییِ کودک بروز پیدا میکند. نوعی باجدهی برای دور ماندن از عنایتِ حقیقی و همراهی با نیازهای واقعی فرزند.
ادامه دارد….
الهام غفاری دانشجوی دکتری مطالعات زنان(عضو تحریریه بانونگار )
@Banounegar
https://eitaa.com/Banounegar